واکنش ها به صفحه بچه پولدارهای تهران: ضدیت با ثروت یا مبارزه با فساد
منتشر شده در هفته نامه صدا
چندی پیش ظهور صفحه
ای در اینستاگرام با عنوان «بچه پولدارهای تهران» محل و موضوع بحثها و گفتوگوهای
داغ در جامعه و میان نخبگان شد. در کمتر از چند روز عکسهای بچه پولدارهای تهران
برروی سایتهای داخل و خارج و رسانههای اجتماعی قرار گرفت و هزاران نظر از سوی
کاربران در شبکههای اجتماعی و دهها مقاله و گزارش درباره آن در روزنامه ها و
سایتها منتشر شد. عکسها سبک زندگی گروهی از جامعه را به نمایش میگذاشت که با
متوسطِ زندگی جامعهای که اتفاقا در دهه گذشته از نظر اقتصادی شیب تند نزولی را
طی کرده فاصله بسیار داشت. نمایشی از یک نابرابری عمیق و وسیع در جامعه که با به
رخ کشیدن یا در معرض عمومی قراردادن زندگیهای لوکس با واکنشهایی گاه خشمگین و
گاه همراه با قضاوت منفی از سوی جامعه همراه بود. ظهور و بروز چنین پدیدهای در
نگاه اول برای آنان که همزیستی گروههای مختلف اجتماعی در جامعه برایشان دغدغه
اساسی است، این پرسش را پیش میکشد که آیا علنی شدن این تفاوتها در سبک زندگی
گروههای جامعه به تقویت شکاف و تضاد بین دو گروه مشخص اجتماعی (محرومان و بهرهمندان)
میانجامد؟ آیا این جدلهای داغ و واکنشهای همراه با خشم و نفرت زمینه ساز تقابل
و تضاد اجتماعی و درپی آن جنبش اجتماعی گروههای محروم علیه گروههای بهرهمند
خواهد شد؟ و در آخر واکنش جامعه به این موضوع –و درکل موضوع ثروتهای کلان- چه
گفتار و رفتار سیاسی را میطلبد که ضامن پیوستگی بیشتر جامعه و بهبود اوضاع کشور
شود؟ هدف از این یادداشت
تاباندان نوری است به زوایای تاریک پرسشهای بالا از دید جنبشها و تضادهای
اجتماعی. واقعیت این است که هرچند تاریخ شاهد بسیاری از نابرابریها و بیعدالتیهای
اجتماعی در سراسر جهان بوده است، اما همواره این نابرابریها شکاف و تضاد اجتماعی
بوجود نیاورده و از آن سو افراد محروم همیشه و در هرشرایطی برای رفع نابرابری و بیعدالتی
از طریق جنبشها و کنشهای جمعی مبارزه نکردهاند. در بسیاری از مواقع این
نابرابریها از سوی محرومان یا نادیده گرفته شده و یا مشروع دیده شدهاند و یا به
دلیل نبودن امکانات سیاسی و عملی، محرومان برای بروز اعتراضهای جمعی و تلاش برای
رفع آنها فرصتی نیافتهاند و مساله به شکافی عمیق تبدیل شده است. در ادامه با
نگاهی به پدیده "بچه پولدارهای تهران" به آنها میپردازیم.
از وضعیتِ عینی تا
احساس محرومیت نسبی
در گذشته عامل اصلی
تضاد و اختلافها و به دنبال آن شکلگیری اعتراض و جنبشهای اجتماعی، وضعیت عینی
افراد درجامعه شناسایی میشد. براین مبنا وضعیت ناعادلانه، نابرابر و زیان دیدهی
یک فرد، شرطی کافی است تا آن فرد در اعتراض مشارکت کند. مثلا درآمد پایین و زندگی
سختتر یک کارگر نسبت به دیگر افراد جامعه کفایت میکند تا او را یک معترض بالفعل
بدانیم. اما آنچه که طی تجربه و مطالعات دهههای اخیر به دست آمده آن است که تنها
اختلاف وضعیت (یا مرتبه یا طبقه) ساختاری بین افراد و گروهها به خودی خود عامل شکل گیری تضاد اجتماعی و اعتراض جمعی نیست. واقعیت این است که در چنین
شرایطی برای آن فرد ادراک و برداشت «ذهنیاش» و به علاوه نامشروع دیدن نابرابری و
محرومیت به مراتب مهمتر از وضعیت عینی و واقعی اوست. یعنی افراد محروم هنگامی به
دنبال تغییر وضعیت و استیفای حقوقشان میروند که وضعیتشان را به مثابه «محرومیت
نسبی» نیز احساس کنند. و احساس محرومیت نسبی هنگامی بااهمیتتر و به عاملی برای
اعتراض جمعی منتهی میشود که به مثابه یک امر «گروهی» تصور و تجربه شود. یعنی فرد
هویت خود را در پیوند با گروهی ببیند که وضعیت آن گروه زیاندیده، محروم یا تحت بیعدالتی
ادراک شود. (١)
از هویت اجتماعی تا
هویت سیاسی شده
بنابراین «هویت
اجتماعی» یعنی جایگاه و نقش فرد در جامعه و احساس تعلق او به گروه که تعیین کننده
«هویت گروهی» است در مشارکت فرد برای اعتراض علیه محرومیت نقش بازی میکند.
محرومیت نسبیِ گروهی زمانی شکل بارزتری میگیرد که درک روشنی بین مرزهای گروه
پایینمرتبه و بالامرتبه در میان افراد شکل بگیرد و نکته مهمتر اینکه این مرز از
طرف گروه پایینتر غیرقابل نفوذ و غیرمشروع دانسته شود. این هویتیابی با گروه
پایینمرتبه نیز درادامه باید «سیاسی» شود.(٢) فرایند سیاسی شدن با آگاهی از یک
نارضایتی مشترک آغاز میشود و سپس نارضایتی ترجمه سیاسی پیدا کرده و مسالهای به
مساله عمومی تبدیل میشود. در این فرایند هویت جمعی، به هویت سیاسی تبدیل شده و یک
فرد به گروهی برای کنش سیاسی تعلق پیدا میکند. این هویت سیاسی در یک توافق جمعی و
در گفتوگوهای اقناعی شکل میگیرد. در این مرحله جامعه به «مخالف و موافق» تبدیل
شده و نارضایتی از نابرابری، بیعدالتی و محرومیت قاببندی سیاسی خود را مییابد.
تا این قاببندی صورت نگیرد نارضایتیها میتواند در سطح غیرسیاسی به راه حلهایی
خارج از اعتراضات سیاسی بیانجامد. قاببندی این نارضایتی است که تعیین میکند
نابرابری به یک ستیز اجتماعی میانجامد یا از راههای جنبشهای اجتماعی مسالمتآمیز
به رفع آن اقدام میشود
خلاصه بحث اینکه
وضعیت نابرابر ساختاری به خودی خود عامل تقویت تضاد و شکل گیری اعتراض و جنبش
اجتماعی وعمیق کردن شکافها نخواهد بود، بلکه احساس تعلق فرد به یک گروه با سه شرط
روشن شدن مرز غیرقابل نفوذ گروه پایین مرتبه/محروم/ستم دیده با
بالامرتبه/منتفع/ظالم، حس نامشروع بودنِ این مرز و درک امکان تغییر این وضعیت، میتواند
او را برای یک ستیز و تقابل با یا کنش جمعی مسالمت آمیز با هدف رفع نابرابری
برانگیخته کند. اما شرط لازم همین احساس محرومیت نسبی گروهی برای تبدیل شدن به
اعتراض سیاسی، یافتنِ «دلایل سیاسی نابرابری» یا «راه حل سیاسی» برای رفع نابرابری
است.
از هویت بچه
پولدارها تا اعتراض با فساد
با مرور نظریههای
کنشهای جمعی و ترسیم چارچوب بندیای نظری به پدیده اجتماعی صفحه بچه پولدارهای
تهران باز میگردیم. تصاویر «بچه پولدارهای تهران» با ماشینها، خانه ها و پوشاک
لوکس و گران، تفریحاتی نه چندان قابل دسترس برای عموم و کلا نام و نشانه گذاریها
بر این افراد، در گام نخست میتواند احساس محرومیت نسبی بخشی از افراد جامعه را
تقویت کند. یعنی ما شاهد خواهیم بود گروههایی از جامعه به این درک میرسند که
وضعیتشان نسبت به دیگری در مرتبه پایینتر اجتماعی و اقتصادی است و نسبت به دیگران
محرومتر هستند و این اختلاف آنقدر زیاد است که این مرز به راحتی و با شیوههای
معمول قابل گذر نیست. در این مرحله صفحه پولدارها یا هرگونه بروز وسیع چنین سطحی
از لوکس گرایی، احساس محرومیت نسبی گروهی را در جامعه شدت و وسعت می بخشد.
اما نکتهای که در
این پدیده با رجوع به واکنشهای جامعه به این صفحه شاهد هستیم شیوه سیاسیشدن و
قاببندی اعتراض به بیعدالتی است. مرور نظرات کاربران در صفحه «بچه پولدارهای
تهران» و گفتار انتقادیای که به طور وسیع شکل گرفته نشان از قاببندی اعتراضی و راه حل سیاسی دارد که مرکزِ
آن مقابله با فساد اقتصادی و رانتخواری است. در این جا به این نکته امیدوار کننده می
رسیم که اگر به قاببندی سیاسی اعتراض توجه کنیم زمینه رفع نابرابری به شکلی که
تضاد اجتماعی بین دو گروه –در اینجا محروم و بهرهمند- را در جامعه نیافزاید وجود دارد.
در دهههای اخیر
بویژه در جوامع توسعه یافته ما شاهد اعتراضهایی هستیم که محدود به گروههای محروم
نیست بلکه گروههایی که اصولا برمبنای
وضعیت شان تعریف نمیشوند و برمبنای عقیدهای
هویت مییابند در مرکز اعتراضهای سیاسی دیده میشوند. در پدیده «بچه پولدارهای
تهران» نیز ما شاهد شکل گیری یک مخالفت بر
مبنای اصول و عقایدی مانند قانونمندی، شفافیت و عدالت هستیم. به همین خاطر است که
نمیتوانیم معترضان یا منتقدان به «بچه پولدارهای تهران» را محدود به گروهی از
محرومان یا طبقه و قشر اجتماعی خاص کنیم. واقعیت این است که فساد در شکلهای
مختلف، یک عامل نارضایتی روشن در میان جامعه است. فهم این موضوع میتواند سیاستمداران
بویژه دولت را مجاب کند با استفاده از پشتیبانی نیروهای اجتماعی به مقابله با آن
بپردازد.
پدیده هایی چون
نمایش وسیع زندگیهای لوکس از سویی احساس محرومیت نسبی گروهی را در جامعه افزایش
میدهد و ممکن است به گروهبندیها و ایجاد شکافهایی که پتانسیل تضادها و ستیزهای
اجتماعی را دارند بیانجامد. ولی اگر این بحث و گفت وگو درمیان جامعه آمده و همراه
با راه حل سیاسی متناسب یعنی مبارزه با فساد باشد که خواست گروههای مختلفی از
جامعه است خود به چسبندگی بیشتر جامعه و توافق و بسیج برمبنای یک موضوع کلیدی و به
تبع آن مشارکت سیاسی اجتماعی جامعه منجر خواهد شد. مساله جامعه، فساد است نه ثروت.
اتفاقا مبارزه با فساد یک مشارکت پویا و
پیشبرنده را میسازد ولی مقابله با ثروت و ثروتمند منجر به ستیز و تضاد در میان
جامعه خواهد شد.
پانوشت:
(1) برای مروری بر نظریه احساس محرومیت نسبی رجوع کنید به:
van Zomeren, M., & Iyer, A.
(2009). Introduction to the social and psychological dynamics of collective
action. Journal of Social Issues, 65(4), 645-660.
(2) برای بحث هویت سیاسی رجوع کنید به:
Simon, B., & Klandermans, B. (2001). Politicized collective
identity: A social psychological analysis. American
Psychologist, 56(4), 319-331.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر