صفحات

۱۳۸۹ خرداد ۲۴, دوشنبه

کاوه، نه اسکندر

متن سخنرانی سالگرد تبلور جنبش سبز در آمستردام (12 ژوئن 2010)


نیم قرن پیش، در اوج خفقان و دیکتاتوری پس از کودتای بیست و هشتم مرداد 1332، مهدی اخوان ثالث، چنین سرود(1):
موجها خوابیده اند ، آرام و رام 
طبل توفان از نوا افتاده است
چشمه های شعله ور خشکیده اند 
 آبها از آسیا افتاده است
در مزار آباد شهر بی تپش 
 وای جغدی هم نمی آید به گوش 
 دردمندان بی خروش و بی فغان 
خشمناکان بی فغان و بی خروش 






امروز در یکمین سالگرد تبلور جنبشی گرد هم آمدیم که در خروش و فغان دردمندان و خشمناکان، اوی، اوی جغدان شب پرست گم شده است و دیگر به گوش نمی رسد.  یکسال است که سرزمینمان مزار آباد نیست، لاله زار است، سبزه زار است. برخلاف آن روزها  بی تپش نیست، پرتپش است.
یکسال گذشت و همچنان مادران داغدار، زندانیان دربند، من، شما و همه کسانی که به نوعی در جنبش سبز مشارکت دارند، آسیاب ها را می گردانیم و از باز ایستادنشان ممانعت میکنیم، با امید و پایداری. استمرار و پایداری در راه رسیدن به خواست ها درسی است که این جنبش به ما داده است. برگزیدن راه های گوناگون برای اعتراض و ترجیح مستمر آن بر خروج و انفعال.
اخوان در آن روزها و شب های بغضِ خودکامگی پهلوی دوم سرود:
 آه ها در سینه ها گم کرده راه 
مرغکان سرشان به زیر بال ها 
 
در سکوت جاودان مدفون شده ست 
 
هر چه غوغا بود و قیل و قال ها 
 آبها از آسیا افتاده است 
 دارها برچیده، خون ها شسته اند 
 جای رنج و خشم و عصیان بوته ها 
 خشکبن های پلیدی رسته اند 
سی سال پس از سقوط آن سلطنت خودکامه، این سال ها همچنان حکومتگران ایران راه خودکامگی را می پیمایند. نخبگان، روشنفکران، فعالان سیاسی، کنشگران مدنی، روزنامه نگاران، دانشجویان و معترضان خیابانی را بازداشت می کنند، به انفرادی می سپرند، بازداشت شدگان را شکنجه جسمی و روانی میکنند، دادگاه های فرمایشی استالینیستی برپا میکنند، اعتراف های تحت فشار و سناریوهای نخ نما را در رسانه دروغ پردازشان نمایش می دهند، بر خانواده های عزادار و زندانیان فشار می آورند، در زندان تجاوز می کنند، ترور می کنند، چوبه دار بر پا می دارند، خون را با خون می شویند.




اما این بار سکوت ما از هر قیل و قال و فریادی، فراتر غوغا برپا میکند. یکسال است، خشکبن های پلیدی یک به یک جای خود را به بوته های راستی و نهال های امید می دهند. آری در این یکسال هر آنچه حکومت بر سرکوب افزود تا با خیال خام خود  با پر هزینه کردن سیاست ورزی صدای اعتراض را خاموش کند، تنها انگیزه اجتماعی مشارکت را بالا برد، تنها میل به تغییر و رهایی از حکومت خودکامه را افزود، تنها هنجار مشارکت در جنبش سبز را تقویت و نهادینه کرد. امروز مشارکت در جنبش سبزی که با روش های مسالمت آمیز خواست خود را طلب می کند ارزش است. اکنون مفهوم دموکراسی و پیامدهای خیر آن بیش از هر زمانی دیگر برای ما روشن تر است. بیش از آن روز که رگ امیرکبیر در حمام فین زده شد، بیش از ان روز که ملکم خان تصمیم به انتشار روزنامه قانون در غربت گرفت، آن روز که محمد علی شاه قاجار مجلس را به توپ بست تا به زعم خود بساط مشروطیت را برچیند. بیش از آن روز که زاهدی در خانه نخست وزیر ملی و قانونی را زد تا حکم خلع او را به دستش دهد و شعبان بی مخ ها باقی پروژه کودتا را در سطح شهر پیش بردند. بیش از آن روز که مصدق و امید و آرمان های یک ملت را در قلعه احمدآباد دفن کردند. و شاید بیش از ده ها و ده ها مقطع تاریخی دیگر که حکومت گران مستبد با بی پروایی حقوق ملت را نادیده گرفتند.
شاعر ما در چنان روزهایی با ناامیدی نجوا کرد:
باز می گویند : فردای دگر 
 صبر کن تا دیگری پیدا شود 
 کاوه ای پیدا نخواهد شد ، امید 
کاشکی اسکندری پیدا شود
اخوان در آن سالها امیدش از یافتن کاوه قطع شده بود و برآمدن اسکندر را آرزو میکرد. کاوه ای که در مجلسی که "ضحاک برای مشروعیت بخشیدن به حکومت اهریمنی خویش بزرگان و مهتران را فراخواند و از آنان خواست که بر نوشته ای گواهی دهند که ضحّاک جز نیکی و داد نجسته و نخواسته است." بلند شد و 
خروشيد و زد دست بر سر ز شاه                          كه شاها منم كاوه دادخواه
و با جسارت به ضحّاک گفت که اگر تو پادشاه هفت کشوری چرا همه رنج و سختی آن بر گردن ماست؟
و شاهى و گر اژدها پيكرى                          ببايد بدين داستان داورى‏
كه گر هفت كشور بشاهى تراست                       چرا رنج و سختى همه بهر ماست
آری ضحاک های زمان انتخابات نمایشی برپا کردند تا مهر تاییدی بر مشروعیت نظام جور خود زنند. اما کاوه ها برخواستند به آنان که داعیه مدیریت جهان داشتند، رشد روسپی گری، اعتیاد، فقر را یادآوری شدند، دموکراسی را شعار دادند و آزادی را طلب کردند.
اخوان آن روزها کاوه ای نیافته بود که چرم آهنگری خود را بر درفشی کند و نماد دادخواهی سر دهد و فریدون را بر تاج و تخت داد نشاند. چنان بود که اخوان آرزوی اسکندری کرد تا هرآنچه هست را نابود کند که شاید به همراه آن ریشه ظلم و جور را نیز درنوردد و باز شاید از پس آن روشنایی نصیب سرزمین ایران شود.
پرسش «کاوه یا اسکندر» پرسشی است که به درازنای تاریخ آزادیخواهی ایرانیان عمر دارد. بارها و بارها فکر ما را در تنگناهای تاریخی مشغول به خود داشته است.  برخی از آن تنگناهای تاریخی را تا پیش از انقلاب 57 برشمردم.
در این سی سال نیز بسیار این پرسش بر ذهن ما جاری شده است. در سال 1360 که روشنفکران و جوانان را به زندان بردند و شکنجه کردند و کشتند. آن روزها که عزیزان خودمان را در فرودگاه ها و دم مرزها به سوی ناکجاآبادها بوسیدیم و رها کردیم. آن 8 سال که هر مارش عملیاتی دل مادران و پدرانِ فرزند در جبهه را می لرزاند. آن روزها که دسته دسته زندانیان سیاسی را به سوی مسلخ میکشاندند و گورهای دسته جمعی در خاوران برپا می کردند. آن روز که خبر   دشته آجین شدن فروهر ها به گوشمان رسید همان زمان که راه نفس مختاری و پوینده را بستند. تیرماه 1378 که کوی دانشگاه را به خاک و خون کشیدند. در همه این مقاطع با خود اندیشیدیم کاوه یا اسکندر؟
اما امروز جنبش سبز این پرسش را بلاموضوع کرده است. اینک جنبش سبز کاوه ها را در پیش چشمانمان نمایانده است. از موسوی که از فرهنگستان هنر برخاست و گفت: «من آمده ام به این وضعیت دروغ پایان دهم»، کروبی ای که از دل نظام بیرون آمد و شعار تغییر سر داد. از سهرابی که با سنگ به جنگ  اسلحه رفت. ندایی که با نگاهش پیاممان را به فریادی جهانی بدل کرد. همه و همه کاوه دوران هستند.  امروز کاوه بهاره هدایت است و مجید دری(2). کاوه احمدزید آبادی است و عبدالله مومنی. امروز کاوه همه زندانیان دربندند. کاوه شمایید، منم.
جنبش سبز به ما آموخت  دیگر برای دست یابی به زیستی سرافرازانه اسکندر نیاز نیست، امروز نه به دنبال فرا نیروی خارجی هستیم و نه به دنبال مردی آسمانی که یک روزه یا چند روزه بساط دیکتاتوری را برچیند. نه به دنبال مقصد آرمانی هستیم که مسیرش ناروشن است. نه بدنبال مسیری خشونت آمیز که غایتش تاریک و سیاه است. امروز نهایت آرزویمان گام به گام همراه کاوه هایمان تمرین دموکراسی کردن است. دمکراسی و سیاست را زندگی کردن است.
امروز ده ها هزار، شاید صدها هزار و نه به باور من میلیون ها کاوه هستند که فرهادوار با صبوری و استقامت، تدریجی تیشه بر سنگ سخت استبداد می زنند تا راهی به سوی روشنی جویند. امروز امید داریم همه مشارکت کنندگان در جنبش سبز که با حفظ هویت خود، تفاوت های دیگران را به رسمیت می شناسند، در همین راه گام به گام و خشونت پرهیز پیش روند تا به همزیستی مسالمت آمیز میلیون ها ایرانی در کنار هم دست یابیم.
شاید دور، شاید سخت، شاید پرهزینه ولی قطعا دست یافتنی.

(1) اخوان شعر «کاوه یا اسکندر؟» را در سال 1338 سروده است.
(2) اشاره به سه زندانی دربندی بود که پوسترشان در مراسم بود.

در این باره:
گزارشی از مراسم (رادیو زمانه)
عکس هایی از مراسم (مردمک)


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر