صفحات

۱۳۹۳ دی ۴, پنجشنبه

تکثر در خیابان

در رد توضیح یکسان دربارۀ جنبش‌های غیریکسان

منتشرشده در ماهنامه اندیشه پویا، شماره ۲۲، آذر ۹۳

جهان در سال‌های اخیر شاهد اعتراض‌های خیابانی عظیم و جنبش‌هایی اجتماعی بوده است؛ جنبش‌هایی که تمایزهای روشنی با نمونه‌های مشابه‌شان در دهه‌های پیشین دارند. از خیزش‌های معترضان در کشورهای عربی تا جنبش موسوم به پانزده مۀ اسپانیا، یا تسخیر وال استریت و اعتراض‌های اخیر در هنگ‌کنگ، همگی ویژگی‌های مشترکی داشته‌اند؛ همچون نداشتن رهبری مشخص، نقش کم‌رنگ سازمان‌های سنتی سیاسی و استفاده از اینترنت و شبکه‌های اجتماعی شخصی برای بسیج سیاسی. شباهت و گستردگی جغرافیایی، تمایلی ایجاد کرده است به یافتن و ارائۀ یک توضیح واحد و جهانی؛ چارچوبی که در آن توجه به تفاوت‌ها و زمینه‌های مختلف اجتماعی و سیاسی و به‌ویژه فرهنگی این اعتراض‌ها کم‌رنگ می‌شود. اما تمرکز بر متغیرهای کلان و نادیده گرفتن تصمیم‌ها، انگیزه‌ها و مکانیسم‌های اجتماعی در سطح افراد، ما را از پیش‌بینی و فهم دقیق این اعتراض‌ها که فراگیرتر و متنوع‌تر از نمونه‌های برجسته‌شدۀ آن هستند دور کرده است. جیمز کُلمن جامعه‌شناس و نظریه‌پرداز برجسته، در مدلی برای تبیین پدیده‌های اجتماعیِ کلان و رفتار نظام‌های اجتماعی توصیه می‌کند که «تحلیل باید به سطحی پایین‌تر از سطح نظام، انتقال یافته و رفتار نظام با توسل به رفتار اجزای آن تبیین» شود. یعنی یک پدیدۀ اجتماعی کلان مانند تظاهرات را نمی‌توان تنها با یافتن یک ارتباط آماری با ویژگی دیگری در سطح کلان توضیح داد، بلکه فهم آن مستلزم بررسی مکانیسم‌ها و کنش‌های افراد در سطحی پایین‌تر یعنی سطح خرد است. کُلمن برای شرح مزیت‌های مدل خود به کاستی‌های یک نمونۀ کلاسیک مشهور که توضیح یک پدیدۀ کلان اجتماعی را بدون توجه به بررسی فرایندهای سطح خرد انجام داده اشاره می‌کند. کُلمن اثر کلاسیکِ ماکس وبر، اخلاق پروتستانی و روح سرمایه‌داری را مورد بررسی و نقد قرار می‌دهد. اثری که وبر در آن توضیح می‌دهد نظام سرمایه‌داری برآمده از اخلاق پروتستانی و به‌ویژه اخلاق کالوینیستی است. کُلمن نشان می‌دهد که وبر با تمرکز بر ارتباط میان نظام سرمایه‌داری و جامعۀ پروتستان از مکانیسم‌های درون‌سیستمی که امکان پیش‌بینی و تبیین درست‌تری فراهم می‌کردند غفلت کرده است. وبر به اشتراکات ارزش‌های مذهبی کالونیسم در جامعه و ارزش‌های سازمان‌های اقتصادی سرمایه‌داری می‌پردازد و دومی را متأثر از اولی می‌داند. ولی آن‌طور که کُلمن می‌گوید: این محتوای مشترک «ممکن است نشان‌دهندۀ دگرگونی‌های دیگری باشد که هم نظام‌های ارزشی مذهبی و هم نظام‌های ارزشی اقتصادی را تغییر داده است». یعنی این دو می‌توانند لزوماً علت و معلول یکدیگر نباشند، و چه بسا هر دو معلول یک علت کلان دیگر باشند. کُلمن از همین‌رو اصرار دارد که برای فهم یک پدیدۀ اجتماعی باید ترجمه و انعکاس آن‌ را در سطح افراد و مکانیسم‌ها و روابط فردی بررسی کنیم. این نوشته نیز با ارائۀ استدلال‌هایی در رد تعمیم برخی ادعاهای یکسان‌نگر، بر ضرورت برقراری پیوند میان متغیرهای کلان و متغیرها و مکانیسم‌های خرد در مطالعه و تحلیل‌ها تأکید دارد. به همین منظور درستی و تعمیم سه توضیح عمومیت­یافته (یک: عامل بروز اعتراض‌های غیرسنتی، دو: ‌ویژگی‌های مشارکت‌کنندگان و سه: قالب و آیندۀ این اعتراض‌ها)را می‌آزماییم.

ادامه (+)

۱۳۹۳ آذر ۲, یکشنبه

سوگواری فرصتی برای حضور

اهمیت توجه به توانایی جامعه در شکل ­دهی و مشارکت در کنش­ های جمعی

منتشرشده در هفته نامه صدا شماره ١٣


جمعه شب هفته گذشته ٢٣ آبان­ ماه بسیاری از شهرهای کشور شاهد گردهم­ آیی هزاران شهروند ایرانی بودند. هرچند حضور جمعی مردم در سال­ های اخیر بیش از قبل تکرار می­ شود، ولی همچنان امری نادر و بحث­ برانگیز است. بویژه آن­که حضور جمعی اخیر از برخی جنبه­ ها متمایز از دیگر تجمع­ ها بود که آن را حائز اهمیت و توجه می­ کرد. تجمع­ های گسترده در سوگ مرتضا پاشایی در شهرهای مختلف خودانگیخته و خودسامان بود. شاید بتوان این حضور شهری را با شادی­ های پس از بازی ایران و استرالیا در آذرماه ١٣٧٦  مقایسه کرد. اما همین مقایسه، ویژگی­ های دیگری از این تجمع­ ها را برجسته می­ کند که "هماهنگی" در محل تجمع و "انتشار" شیوه­ خاص -"هم­سرایی"- در گستره جغرافیایی ملی از نمونه­ های آن است. در این یادداشت ضمن توضیح ویژگی­ های یادشده، به این اشاره خواهم کرد که تجمع­ های مردمی اخیر از منظر مشارکت سیاسی-اجتماعی جامعه واجد چه پیام یا  پیام­ هایی برای ما و بویژه دولتمردان است.

هماهنگی خودانگیخته و کنش­های جمعی خودسامان
روز جمعه ساعاتی بعد از خبر درگذشت مرتضی پاشایی چندصد نفر از دوست­داران او جلوی بیمارستان بهمن تجمع کردند. بلافاصله این خبر به گستردگی در رسانه ­های آنلاین و شبکه­ های اجتماعی منتشر شد. متعاقب آن تنها چندساعت بعد تجمع­ های خودجوش و خودانگیخته در شهرهای مختلف شکل گرفت: از شیراز و تبریز و اصفهان و مشهد تا آبادان و بیرجند و قم و قزوین.(١) مکان­هایی در ده ­ها شهر در کل کشور بدون فراخوان رسمیِ نهاد، گروه و فردی و بدون آمادگی قبلی، تنها در چند ساعت، محل تجمع دوست­داران پاشایی شدند. نکته برجسته این تجمع­ ها نظم نسبی آن­ها و معین­ بودن مکان تجمع­ ها برای مشارکت­کنندگان بود. مقابل بیمارستان بهمن، پارک آب و آتش و فضای بیرونی برج میلاد در تهران، خیابان هاشمیه مشهد،  آرامگاه خیام در همدان، پارک دولت اهواز، بلوار چمران شیراز نمونه ده­ها مکانی در کل کشور بودند که دوست­داران پاشایی گردهم آمدند. تجمع در مکان­های معین  در شهرها هرچند در برخی مناطق به­دلیل ضعف مدیریت شهری مشکلات ترافیکی ایجاد کرد، اما نشان از آن دارد این تجمع­ها درحین خودانگیختگی از هماهنگی قابل ملاحظه­ای نیز برخوردارند. درواقع افرادی که به دلیل احساسات یا قدردانی از هنرمند مورد علاقه خود آماده گردهم­ آیی و سوگ­واری جمعی بودند مکانیزمی برای هماهنگی یافته که منجر به تجمع آن­ها در مکان­ های معین شده­ است.  
در اغلب گزارش­ ها شرکت­ کنندگان در تجمع ­ها از شبکه­ های اجتماعی و سیستم­ های تلفن همراه به عنوان راه­ های آگاه­ شدن از تجمع یاد کرده­ اند. درواقع مکان و زمان تجمع ­ها از طریق شبکه ­های اجتماعی و تلفن همراه هماهنگ­ شده و به شکل فراخوان­ های غیررسمی به اطلاع افراد رسیده ­است. از منظر سازمان­دهی و هماهنگی مرور این اتفاق نشان می­ دهد شبکه­ های اجتماعی تسهیل­ کننده و هماهنگ­ کننده تجمع بوده­ اند. این به این معناست که حجم گسترده­ای از جامعه، بویژه جامعه جوان امکان هماهنگی تجمع از طریق شبکه­ های غیررسمی را دارا هستند.

انتشار "هم­سرایی"
آنچه که در ویدئوهای تجمع ­ها و گزارش های خبرگزاری­ ها جلب توجه می­ کند، هم­سرایی ترانه­ های معروف پاشایی توسط تجمع­ کنندگان در سوگ او است. آن­چه که در فرهنگ سوگ­واری ما امر تازه و نادری است. در سوگ­واری­ های جمعی عمدتا شعارهای مذهبی و نوحه­های حزن­ آلود از بلندگوها پخش یا گاهی هم­خوانی می ­شوند و تجمع­ کنندگان عمدتا به احترام فرد درگذشته سکوت اختیار می­ کنند. پرسش آن است که چگونه هم­سرایی آهنگ­ های پاشایی به مثابه یک خرق عادت چنین پرتعداد و گسترده از نظر جغرافیایی و ناگهانی در تقریبا تمامی تجمع­ ها دیده می­ شود. می­ توان تصور کرد این ویژگی از اولین گردهم­ آیی­ ها از تهران آغاز و به سرعت به دیگر شهرها و دیگر تجمع­ های متعاقب آن سرایت یا انتشار پیدا می­ کند. انتشار (Diffusion) یکی از مبحث های مهم حوزه پژوهش کنش­های جمعی و جنبش ­های اجتماعی است که چگونگی فرایند سرایت یک رفتار فردی یا تاکتیک­ جمعی از یک محل به محل دیگری و فراگیری آن را بررسی می­ کند. انتشار می­ تواند بواسطه وجود رابطه ­های مستقیم بین افراد مانند روابط اجتماعی یا غیرمستقیم مانند رسانه ­های مشترک یا تنها به­ واسطه داشتن هویت مشترک گروهی اجتماعی صورت گیرد. بررسی انتشارِ هم­سرایی از تجمع تهران در تنها چند ساعت به آبادان، بیرجند، کرمانشاه و دیگر شهرهای کشور ما را به وجود ارتباط­ های تعریف­ شده یا تجربه­ شده­ی انتشار در میان جمع گسترده­ای از شهروندان می­ رساند. شبکه­ های اجتماعی شخصی و آنلاین و رسانه ­های اجتماعی و از آن مهم­تر حس یک هویت مشترک درمیان یک گروه بزرگ اجتماعی تسهیل­ کننده و مسیر انتشار هم­سرایی است. مسیر و روابطی که می­ تواند حامل و منتشرکننده سریع هر پیام و تاکتیک دیگری نیز باشد.

نتیجه ­گیری
درگذشت هنرمند مردمی و غلبه سرطان بر او بعد از یک­سال مبارزه در جوانی، هرچند بسیار دردآور و ناراحت­ کننده است اما واکنش اجتماعی بخش وسیعی از شهروندان قابل تامل و از جهاتی امیدوار کننده­ است. از منظر مشارکت اجتماعی و کنش­ های جمعی مرور این پدیده نشان از وجود ارتباط ­های وسیع و شکل­ گرفته بین بخش عمده­ ای از جامعه­ ی با پتانسیل مشارکت دارد. ارتباط­ هایی که می­ تواند در زمان­ هایی هرچند مقطعی و موسمی، هم نقش خبررسانی و هم هماهنگی و هم انتقال پیام، ایده و نظر را به­ راحتی بر عهده بگیرند. این پدیده بازگو کننده توانایی جامعه در شکل­ دهی کنش­ های اجتماعی خودسامان و خودانگیخته است. آن توانایی ارزشمندی که می ­تواند در جوامع به­ سامان به عنوان فرصت برای حل مشکلات و معضلات اجتماعی شناسایی شود. در جامعه ما بسیاری مشکلات و معضلات وجود دارند که تنها توسط دولت و با بخشنامه و دستور قابل حل نیستند. بویژه مشکلاتی که بخشی از آن ریشه در فرهنگ و هنجارهای اجتماعی دارند. از این قبیل مشکلات که شاید بی­ شمار باشند می­ توان از فراوانی تصادف­ های رانندگی، شیوع اعتیاد و مشکل کم ­آبی نام برد که حل آن­ها نیاز به مشارکت جامعه برای آگاهی­ رسانی و تغییر الگوهای رفتاری و هنجاری و البته حساس کردن رسانه­ ها و مسئولان با شکل­گ یری کنش­های جمعی و جنبش­های اجتماعی دارد.
جامعه به شکل­ های گوناگون -هم در مطالبه­ های مستقیما سیاسی و هم در خواست­ های غیرمستقیم سیاسی و هم در توجه به موضوعات کاملا غیرسیاسی- توانایی، پتانسیل و اراده خود را در مشارکت سیاسی اجتماعی در بهبود وضعیت جامعه و پیشرفت کشور و پیشبرد اصلاحات نشان می­ دهد. حال وظیفه دولت­مردان است که با نگاهی در چارچوب منافع ملی –و نه فقط نگاه امنیتی- بااعتماد و اعتقاد به جامعه موانع مشارکت­ های جمعی مردمی را برداشته و ظرفیت پذیرش کنش­ های جمعی را افزایش دهند.

(١گزارش ایرنا از گردهم­آیی­های جمعه شب در شهرهای مختلف: 
http://www.irna.ir/fa/News/81386244/

۱۳۹۳ آبان ۴, یکشنبه

خارج از قاب سیاست


واکنش ها به صفحه بچه پولدارهای تهران: ضدیت با ثروت یا مبارزه با فساد

منتشر شده در هفته نامه صدا 

چندی پیش ظهور صفحه ای در اینستاگرام با عنوان «بچه پولدارهای تهران» محل و موضوع بحث­ها و گفت­وگوهای داغ در جامعه و میان نخبگان شد. در کمتر از چند روز عکس­های بچه پولدارهای تهران برروی سایت­های داخل و خارج و رسانه­های اجتماعی قرار گرفت و هزاران نظر از سوی کاربران در شبکه‌های اجتماعی و ده­ها مقاله و گزارش درباره آن در روزنامه ها و سایت­ها منتشر شد. عکس‌ها سبک زندگی گروهی از جامعه را به نمایش می‌گذاشت که با متوسطِ زندگی جامعه­ای که اتفاقا در دهه گذشته از نظر اقتصادی شیب تند نزولی­ را طی کرده­ فاصله بسیار داشت. نمایشی از یک نابرابری عمیق و وسیع در جامعه که با به رخ کشیدن یا در معرض عمومی قراردادن زندگی­های لوکس با واکنش­هایی گاه خشمگین و گاه همراه با قضاوت منفی از سوی جامعه همراه بود. ظهور و بروز چنین پدیده­ای در نگاه اول برای آنان که همزیستی گروه­های مختلف اجتماعی در جامعه برایشان دغدغه اساسی است، این پرسش را پیش می­کشد که آیا علنی شدن این تفاوت­ها در سبک زندگی گروه­های جامعه به تقویت شکاف و تضاد بین دو گروه مشخص اجتماعی (محرومان و بهره­مندان) می‌انجامد؟ آیا این جدل­های داغ و واکنش­های همراه با خشم و نفرت زمینه ­ساز تقابل و تضاد اجتماعی و درپی آن جنبش اجتماعی گروه­های محروم علیه گروه­های بهره­مند خواهد شد؟ و در آخر واکنش جامعه به این موضوع –و درکل موضوع ثروت­های کلان- چه گفتار و رفتار سیاسی را می­طلبد که ضامن پیوستگی بیشتر جامعه و بهبود اوضاع کشور شود؟هدف از این یادداشت تاباندان نوری است به زوایای تاریک پرسش­های بالا از دید جنبش­ها و تضادهای اجتماعی. واقعیت این است که هرچند تاریخ شاهد بسیاری از نابرابری‌ها و بی­عدالتی‌های اجتماعی در سراسر جهان بوده ­است، اما همواره این نابرابری­ها شکاف و تضاد اجتماعی بوجود نیاورده و از آن سو افراد محروم همیشه و در هرشرایطی برای رفع نابرابری و بی­عدالتی از طریق جنبش­ها و کنش‌های ­جمعی مبارزه نکرده­اند. در بسیاری از مواقع این نابرابری­ها از سوی محرومان یا نادیده گرفته شده و یا مشروع دیده ­شده­اند و یا به‌ دلیل نبودن امکانات سیاسی و عملی، محرومان برای بروز اعتراض‌های جمعی و تلاش برای رفع آن­ها فرصتی نیافته­اند و مساله به شکافی عمیق تبدیل شده است. در ادامه با نگاهی به پدیده "بچه پولدارهای تهران" به آن­ها می­پردازیم.

از وضعیتِ عینی تا احساس محرومیت نسبی
در گذشته عامل اصلی تضاد و اختلاف‌ها و به دنبال آن شکل­گیری اعتراض و جنبش­های اجتماعی، وضعیت عینی افراد درجامعه شناسایی می­شد. براین مبنا وضعیت ناعادلانه، نابرابر و زیان دیده‌ی یک فرد، شرطی کافی است تا آن فرد در اعتراض مشارکت کند. مثلا درآمد پایین و زندگی سخت‌تر یک کارگر نسبت به دیگر افراد جامعه کفایت می‌کند تا او را یک معترض بالفعل بدانیم. اما آنچه که طی تجربه و مطالعات دهه­های اخیر به دست آمده آن است که تنها اختلاف وضعیت (یا مرتبه یا طبقه) ساختاری بین افراد و گروه‌ها  به خودی خود عامل شکل گیری تضاد اجتماعی  و اعتراض جمعی نیست. واقعیت این است که در چنین شرایطی برای آن فرد ادراک و برداشت «ذهنی‌اش» و به علاوه نامشروع دیدن نابرابری و محرومیت به مراتب مهم‌تر از وضعیت عینی و واقعی اوست. یعنی افراد محروم هنگامی به دنبال تغییر وضعیت و استیفای حقوقشان می‌روند که وضعیتشان را به مثابه «محرومیت نسبی» نیز احساس کنند. و احساس محرومیت نسبی هنگامی بااهمیت­تر و به عاملی برای اعتراض جمعی منتهی می­شود که به مثابه یک امر «گروهی» تصور و تجربه شود. یعنی فرد هویت خود را در پیوند با گروهی ببیند که وضعیت آن گروه زیان­دیده، محروم یا تحت بی‌عدالتی ادراک شود. (١)

از هویت اجتماعی تا هویت سیاسی­ شده
بنابراین «هویت اجتماعی» یعنی جایگاه و نقش فرد در جامعه و احساس تعلق او به گروه که تعیین کننده «هویت گروهی» است در مشارکت فرد برای اعتراض علیه محرومیت نقش بازی می­کند. محرومیت نسبیِ گروهی زمانی شکل بارزتری می­گیرد که درک روشنی بین مرزهای گروه پایین­مرتبه و بالامرتبه در میان افراد شکل بگیرد و نکته مهم‌تر اینکه این مرز از طرف گروه پایین‌تر غیرقابل نفوذ و غیرمشروع دانسته شود. این هویت­یابی با گروه پایین­مرتبه نیز درادامه باید «سیاسی» شود.(٢) فرایند سیاسی شدن با آگاهی از یک نارضایتی مشترک آغاز می‌شود و سپس نارضایتی ترجمه سیاسی پیدا کرده و مساله‌ای به مساله عمومی تبدیل می‌شود. در این فرایند هویت جمعی، به هویت سیاسی تبدیل شده و یک فرد به گروهی برای کنش سیاسی تعلق پیدا می‌کند. این هویت سیاسی در یک توافق جمعی و در گفت‌وگوهای اقناعی شکل می‌گیرد. در این مرحله جامعه به «مخالف و موافق» تبدیل شده و نارضایتی از نابرابری، بی‌عدالتی و محرومیت قاب­بندی سیاسی خود را می‌یابد. تا این قاب­بندی صورت نگیرد نارضایتی‌ها می‌تواند در سطح غیرسیاسی به راه حل‌هایی خارج از اعتراضات سیاسی بیانجامد. قاب­بندی این نارضایتی است که تعیین می­کند نابرابری به یک ستیز اجتماعی می­انجامد یا از راه­های جنبش­های اجتماعی مسالمت­آمیز به رفع آن اقدام می­شود
خلاصه بحث اینکه وضعیت نابرابر ساختاری به خودی خود عامل تقویت تضاد و شکل گیری اعتراض و جنبش اجتماعی وعمیق کردن شکاف‌ها نخواهد بود، بلکه احساس تعلق فرد به یک گروه با سه شرط روشن شدن مرز غیرقابل نفوذ گروه پایین مرتبه/محروم/ستم دیده با بالامرتبه/منتفع/ظالم، حس نامشروع بودنِ این مرز و درک امکان تغییر این وضعیت، می‌تواند او را برای یک ستیز و تقابل با یا کنش جمعی مسالمت آمیز با هدف رفع نابرابری برانگیخته کند. اما شرط لازم همین احساس محرومیت نسبی گروهی برای تبدیل شدن به اعتراض سیاسی، یافتنِ «دلایل سیاسی نابرابری» یا «راه حل سیاسی» برای رفع نابرابری است.

از هویت بچه پولدارها تا اعتراض با فساد
با مرور نظریه‌های کنش‌های جمعی و ترسیم چارچوب بندی­ای نظری به پدیده اجتماعی صفحه بچه پولدارهای تهران باز می‌گردیم. تصاویر «بچه پولدارهای تهران» با ماشین‌ها، خانه ها و پوشاک لوکس و گران، تفریحاتی نه چندان قابل دسترس برای عموم و کلا نام و نشانه گذاری‌ها بر این افراد، در گام نخست می­تواند احساس محرومیت نسبی بخشی از افراد جامعه را تقویت کند. یعنی ما شاهد خواهیم بود گروه­هایی از جامعه به این درک می­رسند که وضعیتشان نسبت به دیگری در مرتبه پایین­تر اجتماعی و اقتصادی است و نسبت به دیگران محروم­تر هستند و این اختلاف آنقدر زیاد است که این مرز به راحتی و با شیوه‌های معمول قابل گذر نیست. در این مرحله صفحه پولدارها یا هرگونه بروز وسیع چنین سطحی از لوکس گرایی، احساس محرومیت نسبی گروهی را در جامعه شدت  و وسعت می بخشد.
اما نکته‌ای که در این پدیده با رجوع به واکنش‌های جامعه به این صفحه شاهد هستیم شیوه سیاسی­شدن و قاب­بندی اعتراض به بی­عدالتی است. مرور نظرات کاربران در صفحه «بچه پولدارهای تهران» و گفتار انتقادی­ای که به طور وسیع شکل گرفته نشان از  قاب­بندی اعتراضی و راه حل سیاسی دارد که مرکزِ آن مقابله با فساد اقتصادی و رانتخواری است. در این جا به این نکته امیدوار کننده می رسیم که اگر به قاب­بندی سیاسی اعتراض توجه کنیم زمینه رفع نابرابری به شکلی که تضاد اجتماعی بین دو گروه –در اینجا محروم و بهره­مند-  را در جامعه نیافزاید وجود دارد.
در دهه‌های اخیر بویژه در جوامع توسعه یافته ما شاهد اعتراض­هایی هستیم که محدود به گروه­های محروم نیست بلکه  گروه­هایی که اصولا برمبنای وضعیت شان تعریف نمی‌شوند  و برمبنای عقیده‌ای هویت می‌یابند در مرکز اعتراض­های سیاسی دیده می‌شوند. در پدیده «بچه پولدارهای تهران»  نیز ما شاهد شکل گیری یک مخالفت بر مبنای اصول و عقایدی مانند قانون­مندی، شفافیت و عدالت هستیم. به همین خاطر است که نمی‌توانیم معترضان یا منتقدان به «بچه پولدارهای تهران» را محدود به گروهی از محرومان یا طبقه و قشر اجتماعی خاص کنیم. واقعیت این است که فساد در شکل‌های مختلف، یک عامل نارضایتی روشن در میان جامعه است. فهم این موضوع می‌تواند سیاستمداران بویژه دولت را مجاب کند با استفاده از پشتیبانی نیروهای اجتماعی به مقابله با آن بپردازد.
پدیده هایی چون نمایش وسیع زندگی‌های لوکس از سویی احساس محرومیت نسبی گروهی را در جامعه افزایش می­دهد و ممکن است به گروه­بندی­ها و ایجاد شکاف­هایی که پتانسیل تضادها و ستیزهای اجتماعی را دارند بیانجامد. ولی اگر این بحث و گفت وگو درمیان جامعه آمده و همراه با راه حل سیاسی متناسب یعنی مبارزه با فساد باشد که خواست گروه­های مختلفی از جامعه است خود به چسبندگی بیشتر جامعه و توافق و بسیج برمبنای یک موضوع کلیدی و به تبع آن مشارکت سیاسی اجتماعی جامعه منجر خواهد شد. مساله جامعه، فساد است نه ثروت. اتفاقا مبارزه با فساد یک مشارکت پویا  و پیشبرنده را می­سازد ولی مقابله با ثروت و ثروتمند منجر به ستیز و تضاد در میان جامعه خواهد شد.

پانوشت:
(1)    برای مروری بر نظریه احساس محرومیت نسبی رجوع کنید به:
van Zomeren, M., & Iyer, A. (2009). Introduction to the social and psychological dynamics of collective action. Journal of Social Issues, 65(4), 645-660.
(2)    برای بحث هویت سیاسی رجوع کنید به:
Simon, B., & Klandermans, B. (2001). Politicized collective identity: A social psychological analysis. American Psychologist, 56(4), 319-331.


۱۳۹۳ شهریور ۲۶, چهارشنبه

سیاست استیضاح

علی هنری

منتشرشده در اندیشه پویا شماره ١٩

با فراگیرشدن شبکه‌های اجتماعی و امکان‌هایی که در مشارکت و حضور سیاسی مردم به وجود آمده، مشارکت گروه‌های غیررسمی بر پایۀ خواست‌ها و باورهای مشترک و افکار عمومی جامعه، بیش از پیش در سیاست تعیین‌کننده شده‌اند. آن‌چنان که امروزه قدرت احزاب و سازمان‌های رسمی سیاسی تنها با توان تغییر کرسی‌های رسمی حکومتی اندازه‌گیری نمی‌شود بلکه یک بده‌بستان قابل توجه با افکار عمومی و جریان‌های غیررسمی موسمی دارد. بدین‌ترتیب نمی‌توان یک واقعۀ سیاسی و پیامدهای آن بر چیدمان قدرت سیاسی را ارزیابی کرد بدون آن‌که تأثیر متقابل آن بر افکار عمومی مردم و بر گروه‌های غیررسمی را سنجید. با این توضیح، تأثیر استیضاح وزیر علوم به‌عنوان یک واقعۀ سیاسی باید در سه سطح (یک) نیروهای سیاسی رسمی یا صحنۀ رسمی سیاست، (دو) افکار عمومی جامعه و (سه) گروه‌های غیررسمی سیاسی مشارکت‌کننده در حوزۀ عمومی مورد بررسی قرار گیرد. تحولات پیرامون استیضاح وزیر علوم به وضوح محل تقابل و تقاطع این سه سطح را نشان می‌دهد. در این واقعه، جریان‌هایی که بر پایۀ سیاست سنتی عمل می‌کنند و بیش‌تر چشم به کرسی‌های قدرت دارند، تلاش کردند سازوکارهای رسمی سیاسی را به خدمت بگیرند و با عزل وزیر غیرهم‌سو، قدرت خود را در ساخت سیاسی مستحکم کنند یا به رخ بکشند (سطح یک). اما از سوی دیگر با استیضاح یک هدف ــ شاید کلان‌تری ــ نیز دنبال شد و آن ناامیدکردن افکار عمومی نسبت به دولت فعلی و جریان سیاسی و فکری رقیب بود (سطح دو). اما آن‌چه که از نگاه این جریان به‌واسطۀ رویکرد سیاسی و سیاست‌ورزی سنتی‌اش پوشیده بود، تأثیر کنش‌های جمعی جریان‌های غیررسمی بر صحنۀ سیاست است. کنشگری‌ای که می‌تواند به تبیین و بیان خواست‌ها و اعتراض‌های مخالف جریان اقتدارگرا بینجامد و این مطالبات را به عمق جامعه نفوذ دهد و به سیاست رسمی تحمیل کند (سطح سه).

سطح اول: استیضاح و ساخت سیاسی 
استیضاح‌خواهان به‌خوبی توانستند صحنۀ استیضاح را به سود خود بچینند. از قدرت لابی خود در دالان‌های مجلس و بیرون آن بهره گرفتند و شاید از آن مهم‌تر در دفاع از استیضاح، گفتاری اقناع‌کننده در زمینۀ ادبیات مقبول نظام در باور مجلسیان برگزیدند. دو دادۀ آماری از یک وب‌سایت را که یکی از چند ده پایگاه دادۀ کتاب‌شناختی است، مستمسک قرار دادند و با بالا و پایین کردن منحنی‌ها سقوط دو پله‌ای جایگاه علمی ایران را نتیجه گرفتند و بلافاصله این «رکود علمی» را به سیاسی‌کاری در «وزارتخانه‌ای که وظیفه‌اش تولید علم است» متصل کردند. علاوه بر چارچوب‌بندی گفتار، در عمل نیز استیضاح‌خواهان از چند هفته پیش از استیضاح توان پارلمانی و رسانه‌ای خود را برای فشار بر هیئت‌رئیسۀ مجلس برای پذیرش استیضاح به‌ کار بردند و در ده روز منتهی به استیضاح به‌طور کامل بر این موضوع تمرکز کردند. تیترهای سایت‌ها و روزنامه‌های حامی جریان استیضاح نشانگر این تمرکز قوی و عزم جزم است.(١) اخبار خبرنگاران پارلمانی نیز در روزهای پیش از استیضاح و جوّ روز استیضاح در مجلس حاکی از جدیت و توانمندی استیضاح‌کنندگان در دردست‌گرفتن فضای مجلس بود. درنهایت نیز استیضاح‌کنندگان به هدف مستقیم خود یعنی رأی‌آوردن استیضاح و خداحافظی فرجی دانا دست یافتند. بدین‌ترتیب می‌توان استیضاح‌کنندگان را پیروز قاطع سیاست رسمی و سنتی در این مقطع دانست.

سطح دوم:‌ استیضاح و افکار عمومی 
اما در سطح افکار عمومی نیز می‌توان استیضاح‌کنندگان را پیروز نسبی دانست. استیضاح‌کنندگان و مخالفان دولت با طرح ناامیدسازی از هر نوع اصلاحی به دست دولت به دنبال آن بودند که نشان دهند با روی کار آمدن دولت روحانی تغییری صورت نگرفته است و دولت هم‌چنان باید سیاستی را دنبال کند که دیگران تعیین می‌کنند؛ و البته این دیگران نیز قادرند دولت را برای هر انحرافی از این سیاست تنبیه کنند. استیضاح‌کنندگان در به‌تصویرکشیدن چنین فضایی موفق بودند. وقتی مخالفان تندرو دولت بتوانند سیاست‌های وعده‌داده‌شدۀ روحانی و خواست حامیانش را به‌راحتی به چالش بکشند و مجریان آن را تنبیه و توبیخ کنند، چه امیدی به پیشبرد دیگر وعده‌های دولت می‌توان داشت؟ هرچند داده‌های دقیقی در مورد تغییر افکار عمومی نداریم اما منطقاً اگر دولت توان نگاه‌داشتن وزیری مورد قبول گستردۀ حامیان جوان و دانشگاهی خود را ندارد، چه تضمینی است که بتواند دیگر کارگزاران خود را در سه سال باقی‌مانده حفظ کند. هرچند شاید انتصاب محمدعلی نجفی به سرپرستی وزارت علوم و تأکید رئیس‌جمهور بر ادامۀ مسیر بالابردن کیفیت و توسعۀ مسائل فرهنگی و اخلاقی در دانشگاه و حفظ آرامش در سطح دانشگاه‌های کشور توسط سرپرست جدید، پاتکی بر سناریوی ناامیدسازی بود، ولی واقعیت این است که این گفته‌ها و انتصاب‌ها تأثیر قابل توجهی در داوری افکار عمومی از نتیجۀ استیضاح ایجاد نمی‌کند. آن‌چه که برای عموم جامعه قابل فهم و درک است برکناری «وزیر» در یک زمان معین است. این‌که نجفی چقدر با فرجی دانا هم‌سوست یا این‌که دولت تا چه اندازه مصمم است سیاست‌های کلی وزارت علوم را ادامه دهد، امری است زمان‌بر که نمی‌تواند جایگزین شوک لحظه‌ای استیضاح شود. شفاف‌سازی در مورد بورسیه‌هایی «غیرقانونی» و رونمایی از فساد پشت اخذ بورسیه‌ها هزینه‌ای بود که استیضاح‌کنندگان در برابر افکار عمومی پرداخت کردند. اما درمجموع پروژۀ ناامیدسازی حامیان امیدوار دولت در طرح استیضاح موفق عمل کرد؛ چرا که فساد هشت سال گذشته چیزی نبود که از چشم هواداران دولت پوشیده مانده باشد و آن‌چه محل شک هواداران می‌توانست باشد، توانایی و ارادۀ دولت در تغییر سیاست‌های مخرب و کوتاه‌کردن دست مفسدان بود.

سطح سوم: استیضاح و کنشگران دانشگاهی 
اعلام وصول استیضاح وزیر علوم توسط هیئت‌رئیسۀ مجلس، آغاز ده روز پرتحرک برای دانشگاه و بیان خواست‌های جامعۀ دانشگاهی بود. در این ده روز ده‌ها نامه و بیانیه در حوزۀ عمومی منتشر شد که نشانگر درگیرشدن و کنشگری هزاران دانشجو و استاد دانشگاه در فصل تعطیلی دانشگاه‌ها بود.(٢) در بیانیه‌ها و نامه‌هایی که خطاب به مردم، نمایندگان مجلس و رئیس‌جمهور نوشته شد، نام حدود دویست تشکل دانشگاهی از ده‌ها دانشگاه کشور به چشم می‌خورد. هزاران استاد دانشگاه، عضو هیئت علمی و دانشجو با شیوۀ نامۀ سرگشاده تلاش کردند به استیضاح سیاسی واکنش نشان دهند و از وزیر علوم حمایت کنند. حمایت‌هایی که اگرچه از منظر سیاست سنتی در حفظ وزیر شکست خورد اما از منظر سیاست جاری و امروزی نتیجه‌بخش بود. در کنار نامه‌های حمایتی، مطالبات عینی و روشنی از دانشگاه تبیین یافت و در حوزۀ عمومی بیان شد. نگاهی به این نامه‌ها و بیانیه‌ها نشان از آن دارد که اکثر آن‌ها ضمن اعلام حمایت از روحانی، دورنما و تصوری از دانشگاه مطلوب و وضعیت جدید را نیز به تصویر می‌کشند. نامه‌ها و بیانیه‌ها و اظهارنظرها عمدتاً خواست تغییر و مطالبات مردم در انتخابات ٩٢ را به جریان‌های سیاسی و استیضاح‌کنندگان و مردم یادآور شده‌اند. ضمن آن‌که جملگی تصویری به دست می‌دهند از فاجعه‌ای که در هشت سال دولت نهم و دهم بر دانشگاه و دانشگاهیان رفته است. امضا‌کنندگان نامه‌ها این استیضاح را در شرایطی که نُه ماه بیش‌تر از وزارت فرجی دانا نگذشته است اقدامی جناحی، با اهداف سیاسی و برای مأیوس‌کردن مردم ارزیابی کرده‌اند. مطالباتی که در این بیانیه‌ها بیان شدند، هرچند اشتراکات بسیاری داشتند، ولی وسعت قابل توجهی از حوزه‌های دانشگاهی را هم دربرمی‌گرفتند. استیضاح‌طلبان در جلوگیری از طرح خواست‌هایی در این مدت که از سوی جامعۀ دانشگاهی تبیین و فریاد شد، شکست خوردند. هم‌چنین هویت و جریانی که در ضمن این کنش‌ها شکل گرفت و پیوندهایی است که در میان جامعۀ دانشگاهی، نه براساس یک رابطۀ سازمانی بلکه، بر مبنای خواست‌هایی مشترک برقرار شد، از دیدگان آن‌ها پنهان ماند. با تحلیل محتوایی حدود پنجاه بیانیه و نامۀ دانشگاهی منتشرشده در هفتۀ منتهی استیضاح می‌توان چنین مطالباتی را در ایده‌های مطرح‌شده توسط جامعۀ دانشگاهی کشور بسته‌بندی کرد:
ــ ایجاد فضای شور و نشاط و پویایی در دانشگاه و برطرف‌کردن فضای رخوت و «آرامش قبرستانی» با برداشتن مدیریت و نگاه امنیتی از دانشگاه؛
ــ مقابله با بی‌عدالتی، رانتخواری و فساد علمی در دانشگاه؛
ــ بازگرداندن دانشجویان محروم از تحصیل و لغو دستورالعمل ستاره‌دارکردن دانشجویان؛
ــ بازگشت استادان اخراجی و توقف بازنشستگی‌های اجباری؛
ــ سپردن زمام امور دانشگاه به دست دانشگاهیان و انتخاب رؤسای دانشگاه‌ها با نظر دانشگاهیان؛
ــ ایجاد فضای باز سیاسی در دانشگاه با احیای تشکل‌های مستقل و توقف برخوردهای غیرقانونی و تبعیض‌آلود با تشکل‌ها و نهادهای قانونی دانشجویی؛
ــ بازگشت قانون‌مداری و قانون‌مندی به دانشگاه؛
ــ ارتقای رشد علمی؛
ــ دوری دانشگاه از بازی‌های جناحی و سیاسی و تأکید بر استقلال و آزادی آکادمیک دانشگاه.
بهبود فضای علمی و فرهنگی، دوری از دروغ و تزویر و بی‌اخلاقی و دوری از افراط و تندروی در دانشگاه‌ها از دیگر مطالبات بیان‌شدۀ دانشگاهیان است که در خلال سطور نامه‌های حمایت از فرجی دانا قابل رؤیت است. با بررسی و تحلیل آماری ٤١ نامۀ سرگشادۀ منتشرشده در هفتۀ منتهی به استیضاح در حمایت از وزیر علوم، می‌توان به ارزیابی جامعی از درصد فراوانی اشاره به خواست‌های مصرح در این بیانیه‌‌ها دست پیدا کرد (نگاه کنید به ‌نمودار). برای نمونه در ٧٤ درصد نامه‌ها به فضای شور و نشاط و امید در دانشگاه‌ها و برداشته‌شدن مدیریت امنیتی اشاره شده است.

نتیجه‌گیری
دولت تدبیر و امید و کارگزارانش که بنا بر تعریف باید بازیگر میدان سیاست رسمی و درون حکومت باشند، توفیق چندانی در مواجهه با استیضاح نداشتند. دولت باید شکست در مقابل استیضاح‌کنندگان را بپیذیرد؛ چرا که از حضور یک وزیر و شخصیت «فرهیخته، اندیشمند، صاحب‌نظر و مدیر» ــ به گفتۀ رئیس‌جمهور ــ محروم شد.(٣) این‌که چه دلایلی باعث شد در یک رقابت رسمی دولت وزیری را که باز هم به گفتۀ شخص رئیس‌جمهور توانسته است در فرصتی نُه‌ماهه «فضای کم‌سابقه‌ای از آرامش و نشاط را در دانشگاه‌ها ایجاد کند»(٤) از دست بدهد، باید مورد واکاوی دقیق قرار گیرد؛ چرا که ادامۀ روند شکست‌ها در میدان رسمی پروژۀ ناامیدسازی از دولت را با توفیق روبه‌رو می‌کند. اما مروری بر اتفاقات سیاسی پیرامون استیضاح وزیر علوم از منظری بازتر از نگاه سیاسی سنتی نشان می‌دهد استیضاح‌کنندگان هرچند در سطح رقابت جریان‌های سیاسی در درون سیاست رسمی پیروز بودند و هم‌چنین در هدف کلی ناامیدسازی در سطح افکار عمومی توفیق نسبی داشتند، اما در سطح حوزۀ عمومی پیروزی با کنشگران تغییرخواه و دانشگاهی بود. کنشگرانی که توانستند خواست‌های خود را به‌صورت مدون و مشخص بیان کنند و موجبات پایبندی دولت، و حتی جریان‌های سیاسی معقول مخالف دولت، به ادامۀ راه فرجی دانا را فراهم آورند. اظهارنظرهای فردی به‌صورت مصاحبه و یادداشت و مقاله و کنش‌های جمعی در قالب نامه‌های سرگشاده حاوی مجموعۀ خواست‌هایی بود که توسط هزاران دانشجو، دانشگاهی و دانش‌آموخته و بدنۀ اجتماع در رابطه با دانشگاه و آموزش عالی تبیین، بیان و چارچوب‌بندی شد که امکان نادیده‌گرفتن آن‌ها در آینده برای کارگزاران دولت دشوار و هزینه‌بر خواهد بود. بدین‌ترتیب می‌توان نتیجه گرفت که دولت برای موفقیت در ادامۀ راه باید با نگاهی غیرسنتی به سیاست تعامل و ارتباط خود با کنش‌های جمعی غیررسمی و کنشگران تغییرخواه جامعه را افزایش دهد؛ نیروهای اجتماعی‌ای که نشان داده‌اند در موقعیت‌های مهم، مؤثرترین نیروی سیاسی و تاکنون حامی تغییرات اصلاح‌طلبانه و تدریجی و سیاست‌های میانه‌روانۀ دولت بوده‌اند.



یادداشت‌ها:
١. نگاه کنید به صفحه‌های اول روزنامۀ وطن امروز در هفتۀ منتهی به استیضاح به‌ویژه روزهای ٢٦، ٢٨و ٢٩ مرداد (روز استیضاح) و هم‌چنین سه شمارۀ پیش از استیضاح کیهان ٢٧، ٢٨و ٢٩ مرداد که به‌طور کامل به استیضاح اختصاص داشتند. 
٢. مجموعۀ نسبتاً کاملی از این نامه‌ها را می‌توانید در لینک زیر بیابید: 
https://bitly.com/bundles/o_7bo9115g00/3 
٣. سخنان رئیس‌جمهور در تقدیر از فرجی دانا پس از استیضاح در جمع علما و فضلای اردبیل. 
٤. دفاع روحانی از فرجی دانا در هیئت دولت. 

۱۳۹۳ شهریور ۲۲, شنبه

جوانان و مشارکت سیاسی

اختلاف سنی یا تفاوت در اجتماعی ­شدنِ سیاسی

 منتشر شده در صدا شماره ٥*


تاسیس حزب ندای ایرانیان بحث جوانان و سیاست را به ­ویژه در میان اصلاح­ طلبان به موضوع روز تبدیل کرده ­است. اگر تا پیش از این جوانان به مشارکت در شیوه ­هایِ نو کنش­های جمعی مشهور بودند و رویکرد سیاسی ­شان نیز بیشتر با تندروی متناظر می­ شد، امروز حزب (درحال تاسیس) ندای ایرانیان این هردو تصور را به چالش کشیده ­است. ندا جریانی­ است که هویت خود را با جوانی پیوند­زده ­است اما هم وارد محدوده سنتی مشارکت سیاسی میان­سالان، یعنی فعالیت حزبی، شده­ است و هم خود را میانه­ رو تعریف کرده و منتقد تندروی­ های پیشین است.[i] این پدیده ما را به نگاه دقیق­ تری درباره سیاست­ ورزی جوانان و رابطه نسل­ های مختلف سیاسی می­ کشاند. در این یادداشت قصد دارم به عامل «اجتماعی­ شدن سیاسی» برای توضیح تفاوت رفتار و رویکرد سیاسی نسل­ ها اشاره کنم و از این رهگذر تاکید کنم ریشه و دلایل زمینه­ ساز شکل­ گیری تاسیس حزب ندا با هویتِ «جوان» جدی و قابل تامل برای آینده اصلاح­ طلبی است.
تفاوت سنی
جامعه­ شناسان و دانشمندان علوم سیاسی به تفاوت­ های معنادار رفتارهای سیاسی و مشارکت سیاسی جوانان با دیگر گروه­ های سنی اشاره دارند. نخست آن که جوان­ها بیشتر از دیگر رده­ های سنی در فعالیت­ های سیاسی مشارکت دارند. دلیل این امر داشتن منابع نسبتا کافی از نظر وقت آزاد و نداشتن تعلقات و درگیری­ های شخصی است که توجه جوانان را به کنش­ های جمعی جلب می­ کند. به همین دلایل جوانان راحت­ تر می­ توانند ریسک و هزینه فعالیت­ های سیاسی را بپذیرند و بپردازند. علاوه برآن جوانان در شبکه­ های اجتماعی­ ای حضور دارند، چون دانشگاه، که از طریق آن انگیزه­ های مشارکت در آن­ها تقویت می­ شود.  تفاوت دیگر مشارکت سیاسی جوان­ ها با میان­ سالان به شیوه­ های مشارکت سیاسی مرتبط است. مثلا با آشنایی بیشتر جوانان با امکانات تکنولوژیک و درگیری در شبکه­ های آنلاین، شیوه­ های جدیدی که با رشد اینترنت پدیدآمده­ اند بیشتر مورد استقبال جوانان قرار می ­گیرند و مشارکت جوانان در آن­ها پررنگ ­تر از دیگر گروه­ های سنی اجتماعی است. اما تفاوت جوانان و میان­ سالان در سیاست­ ورزی تنها در میزان مشارکت و شیوه­ های آن خلاصه نمی­ شود، تفاوت اصلی در رویکردها و نگرش­ ها و ارزش­ های سیاسی به چشم می­ آید. حتی این تفاوت­ها در نگرش­ ها و ارزش­ های سیاسی گاهی خود ریشه همان تفاوت در میزان و شیوه مشارکت سیاسی هستند.[ii]

تفاوت نسلی و تفاوت در «اجتماعی­ شدنِ سیاسی» (Political Socialization)
واقعیت این است که تفاوتی که در مشارکت سیاسی گروه ­های سنی متفاوت دیده می ­شود تنها به دلیل تفاوت سنی، یعنی جوانی و میان ­سالی و پیری، نیست، بلکه مکانیزمِ اجتماعی دیگری نیز در این تفاوت دخیل است که آن را اجتماعی ­شدن سیاسی نامیده­اند. اجتماعی ­شدنِ سیاسی به فرایندی گفته می­ شود که طی آن نگرش­ ها، باورها و ارزش­ های افراد نسبت به سیستم سیاسی و نقش­ شان به عنوان شهروند در آن سیستم سیاسی شکل می­ گیرند (گرین برگ ١٩٧٠).  این فرایند می­ تواند طی دوران مدرسه و کودکی که افراد تحت آموزش­ های دولتی و حکومتی قرار می­ گیرند صورت گیرد یا در جوانی حاصل تجربه­ های شخصی افراد و در پیوند با روابط اجتماعی و کنش­ های سیاسی باشد. اینکه افراد در چه مدارسی تحصیل کنند، در چه دوره حکومتی دوران کودکی خود را بگذرانند و شاید از آن مهمتر اینکه در چه دوره و چه زمانه ای وارد فعالیت­ های سیاسی و در چه گروه­ های سیاسی درگیر و عضو شوند، می­ تواند افراد متفاوتی از نظر سیاسی بوجود آورد. این مکانیزم وقتی در ابعاد وسیعی به دلیل رویدادها و تغییرات کلان سیاسی و تاریخی اعمال می­ شوند، دو «نسلِ» متفاوت و متمایز از نظر نگرش و رفتار سیاسی پدید می­ آورند. رویدادهای کلان سیاسی به ویژه جنبش ­های اجتماعی فراگیر و انقلاب ­ها که گروه­ های وسیع اجتماعی را درگیر خود می ­کند تاثیر عمیقی بر نگرش­ ها و ارزش­ های سیاسی نسل فعال در آن می ­گذارد که عموما افراد جوان -در آن برهه- هستند که به تازگی نیز وارد فعالیت سیاسی شده­ اند. ضمن آن­که تغییر حکومت­ها نیز نسل­ های متفاوتی را از نظر آموزش سیاسی پدید می­ آورد.
در جامعه ما رویدادی چون انقلاب اسلامی ٥٧ دو نسل متفاوت با اجتماعی ­شدن سیاسی متفاوت پدید آورده­ است. همان طور ملی­ شدن صنعت نفت، دوران جنگ، جنبش اصلاح ­طلبی و رویدادهای پس از هشتادوهشت که نسل­ های متفاوت از نظر اجتماعی­ شدن سیاسی بوجود آوردند. افرادی که روند سیاسی شدنشان در هریک از این دوره ­ها اتفاق افتاده ­اند از نظر دیدگاهی، نگرشی و به تبع آن رفتاری می­توانند متمایز از دیگر افراد باشند.
جوانان اصلاح­ طلب یا نسل دیگر اصلاح ­طلبان
اگر بپذیریم جوانان حامی ندا مانند هیات موسس آن بین ۵ تا ۱۵ سال سابقه فعالیت حزبی و تشکیلاتی داشته­ اند[iii] به این معناست که فرایند اجتماعی ­شدن سیاسی آن ­ها یا در دوره اصلاحات یا دوره پس از ٨٨ طی شده است. همین که در گفتار موسسان ندا یک عقبگرد و یادآوری به گفتارهای غالب در دوران اصلاحات به چشم می ­آید از نشانه ­های همان اجتماعی­ سیاسی شدن این جوانان در آن دوران است. ضمن اینکه غالب آن­ ها  با داشتن کمتر از سی و پنج سال سن، در جمهوری اسلامی تحصیل کرده و آموزش­ های اولیه  و عمومی سیاسی/شهروندی خود را همگی در مدارس و مساجد و صداوسیمای این حکومت فراگرفته ­اند. این دقیقا در مقابل میان­سالان و پیرانِ اصلاح ­طلب است که اجتماعی­ شدن سیاسی آن­ها در دوره­ های پیش از انقلاب یا بلافاصله پس از آن اتفاق افتاده ­است و عموما دوران کودکی و نوجوانی خود را در دوره رژیم سابق گذرانده ­اند. این امر پیش­بینی ­کننده تفاوت عمده­ ای در نگرش­ ها، باورها و ارزش­ های این دو گروه است. حتی در دوره اصلاحات که این دو در یک جریان فعال بودند تجربیات سیاسی نسبتا متفاوتی را پشت سر گذاشته ­اند؛ تجربه سیاسی کارگزاران دولتی و پارلمانی در دوره اصلاحات و حامیان اصلاحات یکسان نیست. این مساله ­ای است که ما را وا می­ دارد به شکل­ گیری نسل­ های متفاوت با رویکردها و نگرش ­های متفاوت سیاسی در درون اصلاح­ طلبان به شکل جدی­ تری نگاه کنیم.

نتیجه
مسلما همه هم ­نسلان ندایی ­ها با آن­ها هم ­رای و هم­داستان نیستند و مسلما همکاری و تجربه مشترک سال­ های اخیر نسل ­های مختلف اصلاح­ طلبان به نزدیک شدن باورها و نگرش ­ها کمک کرده­ است. اما این واقعیتی است که در میان اصلاح طلبان همچنان گروه ­های سنی متفاوتی با اجتماعی ­شدنِ سیاسی کاملا متفاوتی وجود دارند. در دوره اصلاحات باوجود این تفاوت به دلیل فرادستی نسل پیشین اصلاح­ طلبان، مجالی برای بروز این تفاوت ­ها در نگرش­ ها و ارزش­ ها نبود. اما امروز با حضور و خودباوری ­ای که جوانان به ­واسطه نقش اثرگذارشان در رویدادهای سال ­های اخیر بدست­ آورده ­اند پوشاندن و نادیده گرفتن این تفاوت ناممکن شده­ است. مشکل دیگر امروزه اصلاح­ طلبان محدودیت­ های پیش­روی فعالیت ­های علنی آن­ ها  است که دو شکاف سنی و نسلی را روی­هم قرار داده و تقویت کننده هم کرده ­است. جوانانی که بواسطه جوانی آماده فعالیت سیاسی اصلاح­طلبانه هستند، نمی­ توانند دست روی دست گذاشته و نظاره­ گر باشند تا روزی در انتخاباتی تصمیم و اجماع زعما و پیران اصلاحطلبی فعالیت سیاسی­ ای را رقم بزند. این مساله جدی­ ای است که منحصر به جوانان موسس ندای ایرانیان نیست و نخواهد بود. در شرایط حاضر ظرف ­هایی برای فعالیت مستقل دو نسل متفاوت اصلاح­ طلبان و دو نگرش و باور متفاوت درون اصلاح­ طلبان نیازش به شدت به چشم می­ آید و عوامل واگرایی نسل­ ها در میان اصلاح­ طلبان زیاد است. دیدن و به رسمیت شناختن این تفاوت نسلی اولین گام برای حل آن به نحوی است که اصلاحات از آن منتفع شود.
ندا چه پابگیرد چه نگیرد، چه بر اصول اعلام­ شده خود که نمی ­خواهد در صف اصلاح طلبان انشقاق ایجاد کند، بماند یا نماند، یک تلنگر جدی برای توجه به این شکاف نسلی-سنی در میان اصلاح­ طلبان است. شکافی که می­تواند زمینه ­ساز یک پوست­اندازی درون اصلاح طلبی باشد.

* این متن با متن انتشار یافته در «صدا» مقداری تفاوت های ویرایشی و جمله بندی دارد.  





[i]  برای نمونه گفت وگوی ایلنا با یکی از اعضای موسس ندای ایرانیان را بخوانید: http://bit.ly/1pgzp0s
[ii]  مثلا در اغلب جوامع شکل­های مطلوبِ کنش­گری جوان­ها فردگرایانه، موضوع محور (برخلاف باور یا ایدئولوژی محور) و کمتر برآمده از شکاف­های سنتی اجتماعی است که در سطح کلان، متاثر از فراگیری نگرشِ فردگرایی و مصرف­گرایی و اثر جهانی­شدن است.
[iii]  گفت وگوی عصر قانون با مسئول کمیته تشکیلات حزب در حال تاسیس ندای ایرانیان: http://bit.ly/1lelPcM

۱۳۹۳ مرداد ۲۵, شنبه

ریشه های سیاسی کینه و نفرت پراکنی

وقتی چارچوبی برای نارضایتی نیست

منتشر شده در صدا شماره یک

خشونت و تخاصم در جامعه سیاسی ایران یکی از موانع رشد و ارتقای دموکراسی است. این خشونت هم می ­تواند در کنش سیاسی به چشم آید و هم در گفتار سیاسی. نمونه ­های کنش­های خشونت آمیز از ترور سعید حجاریان یا برهم زدن تجمعات قانونی و مسالمت ­آمیز می ­توان نام برد که بیشتر از سوی اقلیتی افراطی برنامه ­ریزی و اجرا می ­شوند. اما گفتارهای خشونت آمیز شیوع بیشتری حتی درمیان طرفداران اصلاح طلبی دارد. جنبش­ های اجتماعی و جریان ­های اصلاح طلبانه و دموکراسی­ خواهِ بعد از دوم خرداد هرچند در زمینه خشونت پرهیزی در کنش های سیاسی موفق عمل کرده اند اما در برخی مقاطع در زدودن خشونت از گفتار سیاسی خود ناتوان بوده ­اند.  بخشی از خشونت در ادبیات سیاسی و گفتار سیاسی جنبه شخصی دارد که به خصوصیات افراد بازمی گردد که موضوع این یادداشت نیست. اما بخشی از خشونت خواسته یا ناخواسته ریشه در برنامه سیاسی جریان ­ها و گروه ­های سیاسی دارد که در این نوشته تاکیدم بر این نوع خشونتِ گفتاری است که راه سازش و میانه ­روی را تنگ کرده و تضاد و تخاصم را افزایش می­ دهد.
ادعای این یادداشت این است که بخش عمده ­ای از خشونت و تخاصم در میان نیروهای سیاسی از گفتار و ادبیات سیاسی­ ای که این نیروها برای تفسیر مسائل و مشکلات سیاسی پیش­ می­ گیرند سرچشمه می ­گیرد. هرچقدر این تفاسیر در چارچوب­ های تجویزگرایانه و ارائه راه حل­ های سیاسی و تخصصی باشد و از چارچوب­های تفسیری سرزنشگرانه دوری کند ما شاهد فضای سیاسی به مراتب عقل­ مدارانه و غیرخشونت­ آمیزتری خواهیم ­بود.
چارچوب ­بندی و معناسازی نارضایتی سیاسی
یکی از ریشه های اصلی خشونت در گفتار و راهبرد خشونت آمیزِ یک نیروی سیاسی -و به تبع آن در کنش هواداران- از چارچوبی برمی­ آید که نیروی سیاسی برای تفسیر سیاسیِ نارضایتی یا یک خواست عمومی اتخاذ می ­کنند. در مطالعات جنبش­ های اجتماعی فرایند  تفسیر و توضیحِ سیاسی یک نارضایتی یا خواست را با مفهوم چارچوب­بندی (framing) توضیح می دهند.[i] مفهوم چارچوب­بندی برگرفته از تعریف قدیمی گافمن است که چارچوب­بندی را طرح­ واره ­ای می­داند که افراد را قادر می ­سازد از یک واقعه درک و تشخیص داشته باشند.[ii] چارچوب­بندی در عالم سیاست به اتفاق ­ها یا موقعیت ­ها معنا می­ بخشد و به تبعِ آن کنشی را جهت­ می­ دهد. چارچوب­بندیِ اعتراض جدا از تبدیل مشارکت کنندگان بالقوه به بالفعل[iii]، در آینده اعتراض و سمت و سوی گفتگو یا تقابل نیز تعیین کننده ­است. یعنی بسته به آنکه یک نیرو یا جریان سیاسی چه نوع چارچوب ­بندی ­ای را اتخاذ می ­کند و چگونه یک موضوع را معنای سیاسی می ­بخشد می ­توان جهت ­گیری آن را به سوی یک کنش خشن و تقابلی یا کنشی مسالمت ­آمیز و آشتی ­جویانه پیش­بینی کرد. به همین دلیل در ریشه ­یابی خشونت اهمیت دارد که به چارچوب­بندی تفسیری نیروهای سیاسی توجه کنیم.
انواع چارچوب ­بندی و تاثیر آن بر جهت­ گیری کنش جمعی
شارحانِ مفهوم چارچوب ­بندی در جنبش ­های اجتماعی و کنش جمعی سه نوع اصلی از چارچوب­ بندی را در میان گفتار و نوشتار نیروهای سیاسی تشخیص داده­ اند:  تشخیصی(diagnostic)، تجویزی(prognostic) و انگیزشی(motivational).[iv]
هر برنامه یا گفتار سیاسی می ­تواند شامل یک یا ترکیبی از این سه نوع چارچوبِ تفسیری باشد. یک چارچوبِ «تشخیصی» یک مشکل عمومی را تشخیص داده و برجسته می ­کند. گاهی نیز در این چارچوب دلیل یک مشکل به یک فرد، حزب یا جریان سیاسی­ای نسبت داده می ­شود  که در این صورت چارچوب تفسیری «سرزنشگرانه» نامیده می ­شود. اما تفسیری که از چارچوب «تجویزی» استفاده کند، پیشنهادی برای حل مشکل ارائه می ­دهد و به آنچه که باید برای رفع مشکل انجام داد می ­پردازد. برای فراخوان به یک کنش جمعی یا یک اقدام جمعی نیز از چارچوب ­های تفسیری انگیزشی استفاده می ­شود.[v] تمرکز این یادداشت بر خشونت در گفت­ وگو و بحث و اشتراک­ گذاری باورها و اصول است که به مرحله بسیچ اقناعیِ نیروهای سیاسی مرتبط است. در این مرحله تنها تفاسیر و گفتمان­ ها و برنامه هایی در چارچوب­ های تشخیصی، تجویزی و سرزنشگرانه به چشم می ­خورد و نه چارچوب انگیزشی که به مرحله بسیج برای کنش مربوط است. [vi]
بطورکلی برای آنکه تشخیص بدهیم یک گفتار یا برنامه سیاسی واجد چه نوع چارچوب ­بندی­ای است کافی است با در متن یا کلام و شعار پاسخ به سه پرسش زیر را جستجو کنیم: بر روی چه مشکلی دست گذاشته می­ شود، چه پیشنهادی برای حل مشکل داده می ­شود و چه کسی سرزنش می ­شود یا مسئول خوانده می ­شود.
یافته­ ها نشان داده ­است تفسیرهایی که به چارچوب­ بندی ­های «تشخیصی» و به ویژه «سرزنشگرانه» اکتفا می ­کنند، بیشتر به رادیکال شدن یک جریان سیاسی، جنبش اجتماعی یا کنش جمعی می­ انجامد و در فضای سیاسی تضاد و تخاصم ایجاد می ­کنند. درحالیکه تفسیر و معناسازی در چارچوب­ بندی تجویزی بیشتر به سوی سازش و کنش­ های عقلانی در میان نیروهای سیاسی حرکت می­ کند. در سطح فردی نیز تصمیم به مشارکت در کنش ­های غیرخشونت ­آمیز یا خشونت­ آمیز بستگی به چارچوبِ تفسیری دارد. هرچه نیروهای سیاسی از چارچوب­ های تشخیصی و سرزشگرانه بیشتر در گفتار خود استفاده کنند احتمالا مشارکت از مسیر غیرعقلانی و کنش­ های خشونت ­آمیز بیشتر خواهد شد.

نتیجه­ گیری
شعار اعتدال در انتخابات گذشته با اقبال عمومی جامعه مواجه شد و بازتاب خواست اکثریت جامعه در بازگشت بر مدار عقل و منطق و میانه­ روی نیز در همین آرا قابل مشاهده است. تبعات سنگین و منفیِ فرادستی افراطیان در هشت سال گذشته و اوج گیری تقابل و تخاصم در میان نیروهای سیاسی نیز بر کسی دیگر پوشیده نیست. در این فضای سیاسی و این اتفاق نظر عمومی و با برآمدن دولت تدبیر و امید بیش از پیش اهمیت زدودن خشونت و تخاصم در مواجهه های سیاسی ضروری به نظر می ­رسد. جامعه سیاسی هم اکنون نیاز به آرامش و گفت ­وگویی دارد که در آن میانه روان و عقل مداران صدایشان بیش از پیش شنیده شود. برای تشخیصِ گفتارهایی که بذر تخاصم می­ کارند و گفت ­وگو و نقد را به سوی خشونت کلامی و جدا ل­های بی ثمر می ­کشانند می­ توان از مفهوم چارچوب ­بندی استفاده کرد. گفتارها و برنامه ­هایی که بیشتر به سرزنش یک جریان و گروه به عنوان علت العلل مشکلی تاکید دارند و از ارائه راه حل برای آن مشکل پرهیز می­ کنند، بیشترین احتمال تخاصم و خشونت را در خود می­ پرورانند. در مقابل آن گفتارهایی که ضمن «تشخیص» مشکلات، بیشتر به «تجویز» راه حل ­های عملی می ­پردازند زمینه را برای گفت­وگویی سازنده و بدون خشونت پیش خواهند برد.
نیروهای سیاسی در تفسیر و ترجمان نارضایتی یا وضعیت سیاسی در برنامه ­ها و گفتار خود باید به چارچوبِ تجویزی اعتنا بیشتری داشته ­باشند تا گفت­ وگو و کنش سیاسی در بستری غیرخشونت­ آمیز و عقل ­مدارانه انجام پذیرد.






[i]  برای مروری بر این چشم­انداز فکری نگاه کنید به:
Benford, R. D., & Snow, D. A. (2000). Framing processes and social movements: An overview and assessment. Annual Review of Sociology, 26, 611-639.
[ii]  این مفهوم در روان­شناسی توسط گافمن در کتاب زیر عرضه شد که بعدها با تغییراتی توسط گامسن و بنفورد و اسنو به حوزه مطالعه جنبش­های اجتماعی آورده شد.
Goffman, E. (1974). Frame analyses: An essay on the organization of the experience. New York: Harper Colophon.
[iii]  برای آشنایی با فرایند تبدیل مشارکت­کنندگان بالقوه یا همدلان به مشارکت­ کنندگان بالفعل نگاه کنید به:
Klandermans, B., & Oegema, D. (1987). Potentials, networks, motivations, and barriers: Steps towards participation in social movements. American Sociological Review, 52, 519-531.
[iv] نگاه کنید به:
Snow, D. A., & Benford, R. D. (1988). Ideology, frame resonance and participation mobilization. In B. Kalndermans, H. Kriesi, & S. Tarrow (Eds.), International Social Movement Research (pp. 197-218). Greenwich: JAI Press.
[v]  سه گفته زیر نمونه سه چارچوب بندی تشخیصی، تجویزی و انگیزشی هستند: بی کاری مشکل جامعه ماست، دولت عامل بی کاری است و جذب سرمایه خارجی راه حل مشکل بیکاری است.
[vi]  بسیج سیاسی که مهمترین کارکرد نیروها، احزاب و سازمان­ های سیاسی است دو مرحله دارد که یکی مرحله گفتمان ­سازی یا قانع­سازی (Consensus mobilization) و دیگری مرحله بسیج برای کنش (Action mobilization) است. برای آشنایی با این دسته بندی نگاه کنید به:
Klandermans, B. (1997). The social psychology of protest. Oxford, UK: Blackwell Publishers.