صفحات

۱۳۹۰ مهر ۲۳, شنبه

روند مسالمت آمیز انقلاب سوریه غافلگیر کننده بود


گفت و گو با «سلام کواکبی» تحلیلگر سوری

منبع: جرس

علی هنری: تاکنون رسم بر آن بوده است که جامعه ایران جز در موضوع فلسطین نسبت به دیگر تحولات جوامع عرب و منطقه بی تفاوت باشد، اما این هم یکی از تاثیرات و ویژگی های جنبش سبز است که این نوع نگاه را دگرگون کرده، و به تعبیری، نگاهی نو-جهان وطنی را برای جامعه ایرانی به ارمغان آورده است؛ یعنی از یک سو احساس تعلق به سرزمین مادری ایران و اعتقاد به تحولات مستقل و درون زا، و از سوی دیگر با چشم اندازی باز و نگاهی انسانی و جهانی. پاسخ به فراخوان رهبران جنبش در همبستگی با جنبش های منطقه در بیست و پنج بهمن ها و بیانیه های شورای راه سبز امید به سازمانهای سیاسی سوری و بازخورد آن بیانیه ها نشانه های چنین دلبستگی در حوزه سازمان های سیاسی و همراهان جنبش سبز است.
 در ادامه این ارتباطات با یکی از تحلیلگران سوری به گفت وگو نشسته ایم.سلام کواکبی محقق علوم سیاسی و حوزه تخصصیش رسانه و جامعه مدنی در سوریه و جوامع عرب است.کواکبی نوه پسر عبدالرحمن کواکبی است که بسیاری بر این عقیده اند مرحوم نایینی از مهمترین روحانیون صدر مشروطه در معروفترین اثرش، تنبیه‌الامة و تنزیه‌الملة  متاثر از کتاب «طبائع الاستبداد ومصارع الاستعباد» او بوده است. «سلام کواکبی» همین نکته را سندی معتبر در تاثیر متقابل ایرانیان و سوری ها می داند. این گفت وگو سویه های مهمی از نگاه سوری ها به ایرانیان و شباهت ها و تفاوت های انقلاب سوریه و جنبش سبز را می نمایاند.

مشروح گفت وگو با «سلام کواکبی» را در زیر می خوانید: 

در مصر و تونس شاهد تحقق جنبش اجتماعی بدون رهبری قابل تشخیص بودیم؛ اکثریت تحلیلگران و محققان بر این عقیده بودند که نقش سازماندهی سیاسی رسمی در شروع انقلاب و بسیج مردم قابل چشم پوشی بود. در مورد انقلاب سوریه چطور؟ نقش گروه های اپوزیسیون سنتی در انقلاب تا چه حد بوده است؟ سازمان های سیاسی در چه وضعیتی هم اکنون قرار دارند؟

همانطور که در مصر و تونس احزاب سنتی و رهبران سیاسی در آغاز انقلاب نقشی حاشیه ای داشتند در سوریه نیز به همین صورت بود. این امر بیشتر به عدم حضور احزاب و سران آن ها در عرصه اجتماعی در دهه های گذشته برمی گردد؛ دلیل آن هم مصادره فضا از سوی مقامات امنیتی و سیاسی حاکم در دهه های گذشته است.اما باید به این نکته توجه داشته باشیم که میان نیروهای سنتی مخالف و جوانان پرشور انقلابی، که نیازمند چارچوب سیاسی و دانش انباشته شده مدیریتی هستند که اتفاقا سران احزاب مخالف برای مدتها بدون استفاده ذخیره کرده اند، محل های اتصالی وجود دارد که در بعضی زمان ها پررنگ و در دیگر زمان ها کمرنگ جلوه می کند.در کل این حس غالب وجود دارد که اپوزیسیون سنتی به دنبال عقب نیفتادن از این اپوزیسیون جدید است که بطور ناگهانی از دل جامعه سر برافراشته است.در بین نیروها و اپوزیسیون سنتی برخی قابلیت آن را داشته اند که همراه با خواسته ها و توقعات بیان شده، خود را بطور کامل در این جنبش درگیر کنند.در عوض برخی دیگر به دلیل کندی ذاتی، تفکرات بسته، فشار استبداد و ترس از نداشتن جایگاهی مناسب در آینده تغییرات به سمت جدایی از جنبش کشیده شده و سعی در بی اعتبار جلوه دادن آن می کنند.بالطبع مصالح گروه دوم، خواسته یا ناخواسته، با مصالح قوای سیاسی و امنیتی حاکم همراستا شده است.از دل انقلاب رهبران جوانی نیز ظهور کردند که طیف کثیری از آنان دستگیر و خیلی ها کشته شدند، تعدادی هم از کشور خارج شده و یا مفقودالاثر هستند.درنهایت هم شورای ملی سوریه، در پایان ماه سپتامبر، تلاشی را در راستای یکپارچه سازی نیروهای مخالف سنتی اعلامیه دمشق برای گذار به دموکراسی (چندین حزب چپ و ملی)، نیروهای پرشور جوانان با گروه بندی و توزیع جغرافیایی مختلف، در کنار اخوان المسلمین و احزاب کرد، آشوری و مستقل را آغاز کرد.

تقریبا یک سال پیش نشستی درخصوص جامعه مدنی در ایران و سوریه برگزار شد که شما هم در آن حضور داشتید. تحلیلگران و آکادمیسین های سوری که در آن کارگاه شرکت داشتند تاکید داشتند که میانگین سنی فعالان اپوزیسیون در سوریه نسبتا پیر است و جوانان نسبت به مسائل سیاسی و تحولات کلان اجتماعی بشدت بی تفاوت هستند.آیا با نقش خارق العاده ای که جوانان در انقلاب سوریه ایفا کردند شما غافلگیر نشدید؟ چگونه جوانان منفعل و بی تفاوت ناگهان به مشارکت کنندگان فعالی بدل شدند که حتی جانشان را هم برای انقلاب هدیه می کنند؟

هیچ کس نمی تواند منکر پدیده "غافلگیری" شود که دربرگیرنده تمامی وقایعی است که در کشورهای عربی اتفاق افتاده. در حقیقت آنچه در این جوامع مشاهده می شد کناری گیری توده جوان از فعالیت های سیاسی و کنش های جمعی و اشتغال بیشتر آنان به مشکلات روزمره، درسی و کاری بود. همینطور در کل مجامع عربی هم، در برابر نفوذ فراگیر سرویس های امنیتی نوعی تسلیم شدن به چشم می خورد که منجر به کاهش و یا عدم وجود هرگونه تلاش در جهت شورش و قیام حتی در سطح نیازهای اجتماعی و اقتصادی شده بود. اما این غافلگیری کامل نیز نبود، با مراجعه به گزارش سال 2003 سازمان ملل متحد، در ارتباط با توسعه در کشورهای عربی، می بینیم با اینکه گردآوردندگان گزارش پیش بینی ای درخصوص وقوع انقلاب ها در منطقه نکرده اند، اما هشدارهای خطر را برای سران این دول در صورت ادامه روند اقتصادی و سیاسی موجود به صدا درآورده اند. در اینجا ما شاهد یک دوگانگی "غافلگیری" و "انتظار" هستیم.
البته این غافلگیری از نظر من مربوط به نقش آفرینی جوانان در داخل و خارج کشور در اعتراضات نیست، بلکه در چگونگی این نقش آفرینی و همراه کردن روشن اندیشی در نحوه بروز آن و مهمتر از همه در ادامه روند مسالمت آمیز پس از گذشت هفت ماه از شروع انتفاضه – علی رغم بعضی اقدامات خشونت طلبانه انفرادی و منفک – است.

در جنبش سبز نقش کلیدی جوانان بطوری بود که ویژگی هایشان را نیز بر جنبش حک کردند. برای مثال جنبش سبز با هنر و ادبیات خلاقانه و حتی با همراهی شوخی و طنز رشد پیدا کرد. آیا چنین ویژگی ای در جنبش شما هم وجود دارد و آیا این انقلاب سوریه از این جهت از جنبش ایران اثر گرفته است؟

من فکر می کنم تا حدی اینطور است. ولی من ترجیح می دهم در قیاس جنبش سبز و انقلاب سوریه، درخصوص آگاهی های جمعی جنبش ایران و انقلاب سوریه تفاوت ها را حفظ کنم و بر آنها تاکید نمایم. حداقل سه انقلاب در تاریخ مدرن ایران قابل شناسایی است: انقلاب مشروطه، انقلاب اسلامی (که به یک دیکتاتوری تغییر مسیر داد) و جنبش اصلاحات که همه توسط سیستم سرکوبگری ربوده شدند. اما تاکید می کنم که ایران با وجود سرکوب و مصادره زندگی سیاسی قادر بوده است درطی سال های گذشته جامعه مدنی نسبتا موفقی را برپا کند و تولیدات هنری در سینما و ادبیات در غنی کردن آگاهی عمومی سهم داشته اند و این عامل  انگیزه بخش مشارکت در جنبش های سیاسی می تواند باشد. اما وضعیت در سوریه بسیار بسته و بدون فضای تنفسی برای جامعه سیاسی و مدنی برای دهه ها است. من فکر میکنم جنبش سبز بر همتایان سوری تاثیر داشته است. از حیث تکنیک های که بکار می گیرند و هنر خلاقانه. ما این را به روشنی در اقتباس عبارات ثبت شده روی پلاکاردها و تابلوها می بینیم. همینطور در کاریکاتورها، موسیقی های متعدد و بعلاوه طراحی های حرفه ای روی پوسترهایی که منتشر می شود.

و جوانان و دیگر فعالان چگونه رسانه های مدرن بویژه اینترنت را برای جنبش به خدمت می گیرند. نقش این فعالیت های آنلاین در انقلاب سوریه را چه اندازه ارزیابی می کنید؟

عادلانه نیست که نقش اینترنت را در جنبش مطلق بدانیم ولی اینترنت نقش بزرگی در اطلاع رسانی به جوانان در رابطه با تجربیات دیگران داشته و همچنین گسترش افق دید سیاسیون و الگوی برخوردشان با پدیده ای به نام انقلاب تحت تاثیر اینترنت دگرگون شده است.البته در مواقع زیادی هم دیده شده که سایت های متنوعی که اتفاقات جنبش را رصد می کنند گاه به مقدار قابل توجهی اتفاقات را وارونه جلوه می دهند.شبکه های اجتماعی نقش مهمی در گسترش ابزارهای لازم مانند سایت های عکس و فیلم مثل یوتیوب برای جنبش دارند. گسترش انقلاب از طریق افراد و مجموعه روابط محدودشان در اینترنت بود که بد هم نیست؛ ولیکن در سیر تکاملی انقلاب برای جذب جوانان فعال و برای پررنگ تر کردن ابعاد عملگرایانه در خیابان باید تلاش کرد. اینترنت در حال حاضر به یک سلاح خوب در اختیار تظاهرکنندگان صلح جو برای نقل اتفاقات یا پخش اطلاعات در رابطه با شهدا و دستگیر شدگان است.

برای ما که از دور انقلاب سوریه را دنبال می کنیم ریشه انقلاب خیلی روشن نیست و بطور کلی آن را دموکراسی خواهانه توصیف می کنیم.می خواهیم از زبان شما بشنویم مطالبات واقعی مردم سوریه بویژه جوانان چیست؟ نان، عزت، آزادی، دموکراسی یا همه اینها؟

اساسا اعتراضات به خاطر عزت و نسبت به توهین و تحقیر سیستماتیکی است که بر هموطنان سوری ما از بدو تولد تا مرگ روا داشته می شود و این به این معنی نیست که چیز دیگری نیست، فساد گسترده، سرکوب شدید، قطع آزادی ها  و همچنین جو عمومی جامعه به آغاز تظاهرات کمک کرده است. همچنین عوامل اقتصادی به عنوان یک عامل اصلی و اساسی به دلیل توزیع ناعادلانه درآمد، فساد، حذف طبقه متوسط و فقیر کردن این طبقه و تبدیل اقتصاد به اقتصاد مصلحتی برای حفظ نظام با تخریب بخش عمومی نیز از این دست عوامل است. و اعتقاد دارم این عوامل با هم همپوشانی دارند و به هم مرتبطند، به دست آوردن آزادی و اکتساب کرامت از عوامل اساسی و کلیدی ایجاد یک شهروند واقعی است به این معنی که او را قادر می کند در زیست سیاسی و اجتماعی و اقتصادی کنشی فعال و ایجابی داشته باشد.

در پایان، انتظار مردم سوریه از ناظران جهانی بویژه مردم ایران – نه حکومت ایران- چیست؟

به عقیده من همبستگی جهانی و انسانی در حمایت معنوی از خیزش سوریه نقش برجسته ای دارند. پیوندهای فرهنگی و تاریخی بین مردم دو کشور صرفنظر از ایدئولوژی و سیستم سیاسی حاکم، باید آینده ای بهتر برای هر دوی ما بسازد.معتقدم موضع اصلاح طلبان ایرانی در حمایت از برادران سوریشان آشکار است ولی ضروری است که ذهن ناظر ایرانی از آثار جنگ روانی تخریبی که مایل است اعتراضات سوری را به نوعی منازعه طایفه ای و ضد برخی مذاهب و فرقه ها تقلیل بدهد دور باشد. سوریه ای ها در طی قرن ها موفق شده اند در کنار هم زندگی کنند و سوریه در خطر اختلافات و جدایی های فرقه ای نیست؛ هرچند دشمن شیطانی می خواهد بر آن دامن بزند. و تاثیری که در انقلاب مشروطه در آغاز قرن بیستم متفکری چون نایینی از عبدالرحمن کواکبی گرفته بزرگترین سند ارتباط صمیمانه و انسانی بین دو ملت ما است که بستری برای فواید متقابل بیشتر فراهم می کند و یک بعد انسانی و حقیقی به روابط آینده آنها خواهد داد.

۱۳۹۰ شهریور ۳۱, پنجشنبه

روایت "ملاقات" میرحسین موسوی و گابریل گارسیا مارکز

نقش «موقعیت» در شبکه های اجتماعی

منبع: جمهوری خواهی


پس از روزها بی‌خبری، زمانی که بالاخره گزارشی از دیدار میرحسین موسوی و زهرا رهنورد با فرزندان‌شان  در تارنمای کلمه کار شد، موجی از تحرک در میان همراهان جنبش در دویستمین روز قطع ارتباط رهبران جنبش سبز با همراهان آن درگرفت. اما آنچه در این میان شاخص شد و این پدیده را به یک کنش عملی وسیع بدل کرد، انتشار یک حاشیه در آغاز به‌ نظر کم اهمیت از این دیدار بود که یکی از بستگان میرحسین موسوی در فیسبوک خود منتشر کرد: "این کتاب [گزارش یک آدم ربایی اثر مارکز] را ... سفارش کرده است به دخترا که حتما بخونید". مرور سلسله حوادث پیرامون این گزارش و خبر، از یک سو توانایی‌های جنبش سبز را در بکار گرفتن شبکه‌های اجتماعی اعم از رسمی و غیررسمی و آنلاین و آفلاین را نشان می‌دهد و از سوی دیگر، بخشی از ضعف و آسیب این کاربری را برجسته می‌سازد. در این یادداشت به هر دو آنها خواهم پرداخت.
هنوز چندروزی از خبری شدن دیدار میرحسین و رهنورد با فرزندانش نگذشته بود که همسر برادر میرحسین در صفحه فیسبوک خود با انتشار تصویری از کتاب "گزارش یک آدم‌ربایی" اثر گابریل گارسیا مارکز سفارش میرحسین به خواندن این کتاب به فرزندانش را همگانی کرد. این پیام که برای جویا شدن از احوال این روزهای رهبر جنبش سبز باید این کتاب را مطالعه کرد به سرعت از طریق  شبکه‌های اجتماعی منتقل شد. بلافاصله نسخه دیجیتالی کتاب برای دانلود کردن به اشتراک گذاشته شد(1) و از طریق همین شبکه‌های اجتماعی خبررسانی شد. در همان روز نخست بیش از دوهزار بار فایل کتاب دانلود شد. در پی آن صفحه ای نیز با عنوان گزارش یک آدم ربایی - حال و هوای یک رئیس جمهوری در حصر در فیسبوک و توییتر ساخته شد و اعضای صفحه که ساعت به ساعت بر تعدادشان افزوده می‌شد با یکدیگر کتاب را مرور کردند و جمله‌ها و عبارت هایی از آن را در آن صفحه به اشتراک گذاشتند. بسیاری از سایت‌های خبری نیز این مضمون را تکرار کردند: "اگر می‌خواهید از شرایط من در این ایام جویا شوید کتاب "گزارش یک آدم‌ربایی" اثر گابریل گارسیا مارکز را مطالعه کنید."
در این میان با انتشار تصویری از صفحه فیسبوک نویسنده کتاب –گابریل گارسیا مارکز- اخبار پیرامون گزارش یک آدم‌ربایی در شبکه های مجازی اوج گرفت(2). شبکه‌های اجتماعی عکسی از صفحه فیسبوک مارکز با بیش از سیصدهزار عضو را به اشتراک گذاشتند که مارکز با زبان انگلیسی همان جمله معروف را به نقل از میرحسین موسوی آورده بود. گردش این خبر و هجوم به صفحه مارکز در نوع خود کم‌نظیر بود بطوریکه ظرف سه روز بیش از سه هزار و پانصد نفر این پست مارکز را «لایک» کردند و نزدیک به هزار نفر آن را در فیسبوک به اشتراک گذاشتند. در آغاز هفته نیز رسانه ها گزارش کردند دو چاپ متفاوت از کتابِ گزارش یک آدم ربایی پرفروشترین کتاب‌های این هفته شده‌اند. این خبر نیز خود به موضوع داغ بالاترین تبدیل شد.
این واقعه در نگاه اول طبیعی می‌نماید: بارها از زمان خیزش جنبش سبز با اتفاق‌های مشابهی مواجه بوده‌ایم، هرچند که در این دوسال و نیم کمتر اینگونه رویدادها بطور جدی موضوع تحلیل قرار گرفته‌اند. مرور دقیق و تحلیل این رویداد از دو منظر حائز اهمیت است؛ از یک سو قدرت انگیزه‌بخشی و امکان کنش‌های جمعی و خبررسانی فضای آنلاین را آشکار می‌سازد و ما را به تقویت این امکانات ترغیب می‌کند و از سوی دیگر، از  آسیب‌های استفاده از این فضا پرده برمی دارد که باید به آن ها توجه داشته باشیم و برای رفع آنها کوشش کنیم. در خطوط زیر با کمک ابزار و الگوهای جامعه‌شناسی واقعه اخیر را مرور خواهم کرد و سپس به تحلیل آن خواهم پرداخت.

بررسی چرخه کامل واقعه
خبر دیدار میرحسین و رهنورد با فرزندانشان و جمله‌ای از رهبر جنبش سبز، همچون منبع انگیزه برای جامعه عمل می‌کند. رویدادی در فضای "آفلاین" توجه کنشگران رسمی و غیررسمی جنبش سبز را به دریافت و انتشار خبر و گرفتن جزییات پیرامون آن ترغیب می‌کند. الزامات این توجه در فضای آنلاین محقق می‌شوند؛ یعنی خبر درجایی تولید و منتشر می‌شود که شبکه‌های بهم‌پیوسته جنبش سبز فعال هستند و نسخه الکترونیکی کتاب در همان فضا قرار می‌گیرد تا به‌سرعت، تعداد افراد زیادی بتوانند به آن دسترسی پیدا کنند. همچنین، شبکه‌های "آنلاین" و رسانه‌های اینترنتی -‌به دلیل کم ریسک بودن و اینکه کنشگران سبز در آنها دستِ بالا را دارند- محل و بستر کنش‌ قرار می‌گیرند. کنش‌ جمعی از انگیزه نشات گرفته درفضای آفلاین زایده می‌شود؛ شور و شوقی که پیرامون صفحه "گزارش یک آدم ربایی - حال و هوای یک رئیس جمهوری در حصر" به‌وجود آمد از وجود انگیزه مشارکت بسیار بالا در میان کاربران نشان دارد. لازم به یادآوری است هر کنش جمعی، چه در فضای آنلاین و چه آفلاین، نیاز به انگیزه مشارکت دارد. با فعال شدن شبکه‌های رسمی و غیررسمی عده زیادی انگیزه مشارکت می‌یابند و اخبار و گزارش‌های فراوانی پیرامون موضوع نوشته می‌شود و حوادث دیگری در کنار آن رقم می‌خورد و به فضای آفلاین کشیده می‌شود. در مورد مشخص اخیر، خبر از طریق شبکه‌های غیررسمی در فضای آفلاین پخش شده‌است بطوریکه کسانی که دسترسی به نسخه الکترونیکی کتاب نداشته‌اند یا آنقدر با خواندن کتاب آنلاین راحت نیستند انگیزه خرید کتاب وخواندن پیدا میکنند و نسخه کاغذی کتاب نیز خواهان بسیاری پیدا میکند و به فهرست پرفروش ها می رسد.
خلاصه آنکه اتفاقی در فضای "آفلاین" این قابلیت را می‌یابد که انگیزه مشارکت در فضای "آنلاین" بیافریند. کنشگران رسمی و غیررسمی در فضای آنلاین به انتشار خبر و خلق کنش‌های جمعی و انگیزه آفرینی و آگاهی‌رسانی و گفت‌و‌گو اقدام می‌کنند. انتشار خبر و ایجاد انگیزه به حدی می‌رسد که موضوع از طریق شبکه‌های واسط مانند رسانه‌های صوتی و تصویری و شبکه‌های غیررسمی "آفلاین" به بسیاری دیگر که دسترسی به اینترنت ندارند سرایت می‌کند و به یک اتفاق و کنش هماهنگ در فضای آفلاین منتج می‌شود. از سوی دیگر این اتفاق وجهی جهانی می‌یابد و از مرزهای جغرافیایی، ملی و زبانی نیز گذر می‌کند.
این چرخه کاملترین چرخه استفاده از شبکه‌های آنلاین در جنبش‌های اجتماعی است. همه این رویداد نشان از قدرت ما (سبزها) در بخدمت گرفتن اینترنت و شبکه‌های اجتماعی در خبررسانی، افزایش انگیزه، خلق و شکل‌دهی کنش جمعی و دستِ آخر، رساندن پیام به ماورای مرزهای جغرافیایی و ملی‌مان و انعکاس آن است. اما در این چرخه یک نکته مغفول مانده که باید به آن توجه نشان داد.  آگاهی از آنکه مسیر این چرخه چگونه طی می‌شود و کنشگران و ابزارهای درونی این چرخه چه هستند و چگونه عمل می‌کنند برای کنشگران رسمی و غیررسمی یک جنبش اجتماعی حائز اهمیت است. اتفاقا با نگاهی مجدد به رویداد ما را به این امر هشدار می‌دهد که این آگاهی نه تنها در میان همراهان سبز که حتی در میان کنشگران دائمی سبز نیز وجود ندارد.

اینترنت چراغ جادو نیست
گابریل گارسیا مارکز هم از میرحسین موسوی می‌گوید عبارتی بود که صدها و شاید هزارها بار در صفحه‌های شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های آنلاین در این چند روز نقش بست. این اشاره دارد به همان لینک و جمله ای که درصفحه گابریل گارسیا مارکز آمده‌است. یعنی جمله "اگر می‌خواهید از شرایط من در این ایام جویا شوید کتاب "گزارش یک آدم‌ربایی" اثر گابریل گارسیا مارکز را مطالعه کنید." واقعیت این است که گابریل گارسیا مارکز در صفحه فیسبوکش تنها لینک پست یک وبلاگ انگلیسی زبان را به اشتراک گذاشته‌است و برای توضیح بیشتر بخشی از آغاز همان پست وبلاگی در مورد گزارش دیدار میرحسین را آورده‌است، اما با نگاهی به نُت‌های نهصد و اندی به اشتراک گذارنده این پست در می‌یابیم هیچ‌یک به اصل منبع اشاره‌ای ندارند و اغلب تصورشان این است که این عبارت نوشته مارکز است.
"نامه های ایرانی" وبلاگی است متعلق به گلناز اسفندیاری گزارشگر ارشد رادیو اروپای آزاد. نویسنده وبلاگ بطور منظم با آشنایی به حساسیت‌های مخاطب خارجی و البته با شناخت از تحولات سیاسی اجتماعی ایران به شکل حرفه‌ای و دقیقی مطلب می‌نویسد و به این ترتیب جایگاه ویژه‌ای میان مخاطبان خارجی یافته‌است. این وبلاگ برای دومین سال متوالی نامزد دریافت جایزه جهانی روزنامه‌نگاری آنلاین شده‌است. بدین ترتیب وقتی در این وبلاگ اشاره به حصر میرحسین می‌شود و همان عبارت معروف به زبان انگلیسی نشر پیدا می‌کند، شبکه‌های اجتماعی این خبر را به گردانندگان فیسبوک مارکز می‌رسانند و او هم آن را بازنشر می‌کند.
در بحث شبکه‌های اجتماعی جدا از گستردگی، تراکم، سایز و قدرت پیوندها، مبحث موقعیت (position) نیز بسیار حائز اهمیت است. اینکه کنشگران فعال در چه موقعیتی در شبکه اجتماعی قرار دارند، مثلا اینکه کدام نقاط در حد واسط میان دوشبکه مجزا قرار گرفته‌اند، از اهمیت بسیار ویژه ای برای انتقال خبر برخوردارند(3). اینکه کاربران ایران (بویژه ساکنین ایران) بدلیل آشنایی محدود به زبان انگلیسی به شدت از شبکه‌های اجتماعی انگلیسی زبان منفک هستند از ضعف‌های ساختاری است. اینکه ما در عرصه جهانی نویسندگان معتبر انگشت شماری داریم که مسائل سیاسی اجتماعی روز ایران را به مخاطب بین المللی برسانند یا آن مسائل را به ایران انتقال دهند از کاستی‌های جنبش سبز و جامعه ایرانی است. و از آن مهمتر اینکه هزار نفر و چند ده رسانه بدون توجه به واقعیت خبر آن را انتشار دهند از یک سهل‌انگاری و ساده‌انگاری جمعی حکایت دارد. عدم توجه به این مسائل بی‌عملی ما در رفع این کاستی‌ها را به همراه دارد. اینکه بسیاری پست بلاگر ایرانی را با عنوان مارکز از حصر میرحسین می‌گوید به اشتراک گذاشتند جای تأمل فراوان دارد. کنشگران علاوه بر وجه جهانی شدن صدای میرحسین محصور باید بر شیوه انتقال آن توجه و تأکید می‌کردند.
باید توجه داشته باشیم اینترنت چون چراغ جادویی نیست که هرزمان در اختیارمان قرار گرفت به همه آرزوهای‌مان از طریق آن دست یابیم. بلکه باید بدانیم چگونه از آن استفاده کنیم و آن را بخدمت بگیریم. مزیت‌هایش کجاست و آسیب‌هایش کدامند. با جزییات ابزارها و اجزایش و چگونگی عملکرد و راه درست استفاده از آن آشنا باشیم. موقعیت خودمان را در شبکه آنلاین درنظر داشته باشیم و سعی بر بهتر کردن این موقعیت داشته باشیم. این رویداد نشان داد چگونه موقعیت همسر برادر میرحسین به عنوان یک منبع مورد اعتماد به نشر خبر انگیزه‌بخش مطالعه کتاب مارکز انجامید و چگونه یک بلاگر شناخته شده برای جامعه انگلیسی زبان باعث شد خبر حصر میرحسین و این دیدار، وجه فراملی پیدا کند و صفحه فیسبوک مارکز آن را انعکاس دهد.
-------------------------------------------
(1) اولین لینک دانلود پانزده دقیقه بعد از توضیح همسر بردار میرحسین زیر همان لینک قرار گرفت.
(3) برای توضیح بیشتر رجوع کنید به دو نوشته نگارنده: قدرت ارتباط های ضعیف 1 و 2

۱۳۹۰ مرداد ۱۱, سه‌شنبه

سیستان و بلوچستان


بحث و گفت وگو درباره اقوام ایرانی با طرح مطالبات و بیان تضییقات و تبعیضات و گاه گزارش ظلم ها و فجایع حکومت در سرزمین های قوم نشین آغاز نمی شود. اگر هم این مباحث نقطه عزیمت بحث های قومی شود، عموما نتایج مناسبی را به همراه ندارد. مساله اقوام ایرانی باید با شناخت دقیق و جامع فرهنگ، تاریخ، جغرافیا، اقتصاد و بسیار وجوه دیگر این مناطق و باشندگان آن همراه باشد. اینکه منازعات و حوادث مناطق قوم نشین را به تجزیه طلبی ربط دهیم یا ریشه هرگونه نابهنجاری در این مناطق ر تنهاا در اعمال تبعیض مرکز نشینان جستجو کنیم، ساده انگاری هایی است که از همین نگاه سطحی، غیرکارشناسی و بدون پشتوانه شناختی به مساله قومیت ها در ایران نشات می گیرد. بااین تفاسیر هرگونه کوشش درجهت بازشناساندان جامع تر و دقیقتر مناطق قوم نشین به نخبگان و عموم جامعه امری بسیار ارزشمند است. فصلنامه گفتگو به همراه ماهنامه چشم انداز ایران از نشریات با سابقه ای هستند که در عمومی کردن و ایجاد فضای بحث و گفتگو میان نخبگان در خصوص اقوام و مناطق قوم نشین کوشش های قابل تقدیری داشته اند.

فصلنامه گفتگو پس از انتشار شماره های تبریز، خوزستان، کرد وکردستان، قومیت و مساله قومی ایران، فرقه دموکرات آذربایجان و جمهوری مهاباد، اینبار سراغ منطقه سیستان و بلوچستان رفته است و موضوع ویژه شماره پنجاه و هفت این نشریه را به این موضوع اختصاص داده است. در زیر بخشی از باب گفتگوی این شماره بقلم احسان هوشمند را می خوانید:

باب گفتگو
سیستان و بلوچستان علیرغم موقعیت مهم راهبردی و نیز محرومیت های گسترده اقتصادی و همچنین رودررویی با برخی مشکلات سیاسی و مذهبی چندان مورد توجه نهادهای علمی و فرهنگی اعم از دولتی و غیردولتی نبوده است و چنین بنظر می آید که تا مسائل به صورت حاد ظهور و بروز نکند ارزش و اهمیتی برای بررسی و مطالعه پیدا نمی کند. فاصله طولانی حوزه مورد بحث با تهران و همچنین وجود بزرگترین بیابان های کشور به عنوان یک حوزه حایل براین بی توجهی افزوده است. درمیان پژوهشگران حوزه مطالعات قومی و توسعه ای تعداد پژوهشگران بلوچ شناس یا سیستانی شناس به چند نفر هم نمی رسد. اختصاص این شماره از گفتگو به مسائل سیستان و بلوچستان تلاشی است برای شناسایی ولو اولیه مسائل مبتلابه این منطقه.

۱۳۹۰ مرداد ۵, چهارشنبه

جنبش سبز؛ بازخوانی نقش شبکه‌های اجتماعی و اینترنت


پاسخ های علی هنری به پرسش های کاربران سبزلینک 

سبزلینک: با سلام به مهمان محترم سبزلینک.به نظر می آید بنا به هر دلیلی که هست، شدت سرکوب، حصر رهبران و دلایل دیگری از این دست، جنبش دچار فقرکنش شده‌است. ۱- در مقطع فعلی، ارزیابی‌تان نسبت به کنش‌های قبلی که تا به امروز مورد آزمایش قرار گرفته اند چیست و ۲- برای روزهای آینده، کدام کنش‌ها را مؤثرتر و مفیدتر می‌دانید؟
علی هنری: ابتدا در این باره که در چه وضعیتی قرار داریم و فقر کنش ها را چگونه می باید یا می توان فهم کرد باید توضیح دهم که به باور من، ما در وضعیت تعادلی قرار داریم که به شدت شکننده است. به این معنا که از یک سو میزان نارضایتی‌ها و عدم تطابق شیوه زندگی و تفکر بخش گسترده‌ای ازجامعه با نحوه حکومت‌مندی حاکمان در بالاترین حد است و از سوی دیگر حکومت به شیوه‌های گوناگون و با خشونت بسیار هرگونه کنش اعتراضی را سرکوب می‌کند: ایجاد جو پلیسی، پروپاگاندای رسانه ای، بستن مجاری خبررسانی و تجهیز ماشین بی رحم سرکوب از عناصر این هجوم هستند. پس از سویی انگیزه مشارکت در کنش های جمعی اعتراضی تأمین است و از سوی دیگر حاکمیت تلاش جدی برای مقابله با آن می‌کند. انگیزه و ضد انگیزه در حالتی تعادلی قرار دارند. اما این تعادل به غایت شکننده است، و مشابه وضعیت‌های پیشین مثلا دهه شصت نیست. برای توضیح این شکنندگی برمی‌گردم به پرسش اول شما. تجربه کنش‌های پیشین و اتفاقاتی که با ظهور و بروز جنبش سبز رخ داد نشان می‌دهد که هر افزایشی در انگیزه مشارکت یا کاهش در میزان سرکوب موجب فراگیر شدن کنشاعنراضی میشود.
اگر تا پیش از 22خرداد88 مشارکت فراگیر  معترضان ذیل جنبش اصلاحات یا دوم خرداد محدود به شرکت در انتخابات بود، جنبش سبز این مشارکت را به نحوه‌های متنوع و گوناگونی از کنش‌های جمعی تعمیم داد. یعنی فهرست کنش‌های ما اینک انباشته از شیوه‌های مختلف کنش های جمعی است . یک شیوه، تظاهرات‌های تقویمی بود، اما شیوه‌های دیگر چون تحریم محصولات کودتاچی ها، الله اکبر گفتن، شعارنویسی، پول نویسی، کمپین‌های اینترنتی همه و همه تجربه‌هایی هستند که ما در جنبش سبز بدست آوردیم، در اندوخته جامعه ما قرار دارند و هر لحظه‌ای در آینده می‌توانیم از آنها استفاده کنیم. اگر بنای دموکراسی را خشت روی خشت قرار گرفتن کنش‌ها و تجربه‌های‌مان درنظر بگیریم، کنش‌های قبلی که مورد آزمایش قرار گرفت حداقل بخشی از ستون‌های دموکراسی مشارکتی در آینده را تأمین کرد. یکی از پارامترهایی که برای ارزیابی جنبش های اجتماعی به آن توجه نشان می‌دهند همین فهرست آن جنبش است. جنبشی که فرصت مشارکت را برای هرکس با هر شیوه و سبک زندگی و هر علاقه و طرز فکری فراهم کرد ، مسلما شیوه‌های کنش فراوانی خلق می‌کند. در جنبش سبز کنش‌های جمعی اعتراضی مختص به شیوه‌های سیاسی و کنشگران منحصر به سیاسیون نبود. در سطح گفتار و عمل نیز در این جنبش ما فقط با گفتار و عمل سیاسی روبرو نبودیم. بلکه به عنوان مثال کسانی که علاقه‌مند به هنر و ادبیات بودند، کنش جمعی به شکل هنر سبز را با طرح‌ها و پوسترها، شعرها و کلیپ و آثار هنری سبز خلق کردند و بدین ترتیب در جنبش مشارکت کردند، و حتی طبقات فرادست و به اصطلاح تجار که عموما از فعالیت علنی سیاسی پرهیز داشتند توانستند با کمک به خانواده زندانیان سیاسی و تأمین وثیقه ها مشارکت جویند و این هماهنگی‌ها خود گونه‌هایی از مشارکت بود.
این روش‌ها و راه‌ها تجربه شد و در خاطر ما ماند. یقینا در آینده نیز بحث مشارکت در مرکز توجه جنبش سبز قرار می‌گیرد ولی اینکه چه روشی از کنش جمعی متناسب با شرایط و زمان باید اتخاذ شود، این به تصمیم خود کنشگران و رهبران در موقعیت خاص و درلحظه بستگی خواهد داشت. به باور من در شرایط تعادل و سرکوبی که ذکرش رفت، کنش‌های کم ریسک‌تر و بدور از دسترسی ماشین سرکوب مسلما ما را در این وضعیت تعادل آماده نگاه می دارد و در فرصت‌های بسیاری که در آینده خواهیم داشت می توان کنش های پرریسک‌تر و با حضوری فراگیرتر را تجربه کرد؛ که این خود ریسک را باز هم کاهش خواهد داد.   

چگونه می‌توان در اوضاع فعلی و در غیاب شبکه‌های واقعی، از شبکه‌های مجازی به عنوان کاتالیزور برای راه‌اندازی شبکه‌های واقعی در جامعه سود جست؟ آیا تنها اتکا بر شبکه‌های مجازی کافی است؟
اینجا باید توضیحی بدهم و آن اینکه در شرایط کنونی شبکه‌های رسمی کارآمدی شان بدلیل سرکوب و هزینه بر بودن فعالیت‌های رسمی کاهش پیدا کرده‌است ولی شبکه‌های غیررسمی همچنان وجود دارند و می‌توانند برای خبررسانی و افزایش انگیزه مشارکت تقویت شوند. شبکه‌های غیررسمی همان شبکه‌های شخصی افراد هستند که ارتباط‌های ما در محیط‌های خانوادگی و محل کار و تحصیل آن را شکل می‌دهند. در این شرایط چگونگی به خدمت گرفتن اینترنت و شبکه‌های آنلاین (on-line) -من مناسب تر می دانم از عبارت شبکه های  آنلاین (on-line) به جای شبکه های مجازی استفاده کنم- در راستای اهداف جنبش سبز بستگی به نقش‌هایی دارد که می‌توانند در افزایش مشارکت در جنبش اجتماعی عهده دار شوند.  شبکه‌های آنلاین می‌توانند در سه گام مشارکت نقش آفرین باشند.
در گام اول که فرد در مرحله همدلی پیدا کردن با جنبش است، سایت‌های گوناگون می‌توانند محل گفت‌و‌گو و معنادهی به مفاهیم در میان نخبگان و عموم جامعه قرار گیرند. سایت‌هایی که خاصیت اینتراکتیو دارند برای این کار مناسب‌تر هم هستند. نباید فراموش کنیم که این نقش شبکه‌های آنلاین با نقش خبررسانی متفاوت است. همراهان جنبش سبز هیچگاه نباید آگاهی‌رسانی و گفت‌وگوی اقناعی را به خبررسانی صرف تقلیل دهند.
گام بعدی در مسیر مشارکت، در معرض جنبش قرار گرفتن است که سایت‌های خبررسانی و شبکه‌های اجتماعی چون فیسبوک و گودر می‌توانند به خوبی در این زمینه نقش آفرین باشند و یافته‌ها نشان داده‌است که تاکنون چنین هم بوده‌اند. اما کسی که همدلی با جنبش دارد و از اخبار و اطلاعات انهم باخبر است باید انگیزه مشارکت نیز پیدا کند و این گام سوم است.
در این گام سوم بار کردن همه مسئولیت بر دوش شبکه‌های آنلاین با ملاحظاتی همراه است. در خبررسانی یک منبع خبری برای آگاه شدن فرد کافی است ولی در امر افزایش انگیزه یک شبکه اجتماعی و روابط آن نقش آفرین هستند. برای یک کنش همراه با ریسک تنها یک یادآوری کافی نیست بلکه مجموعه‌ای از عوامل چون تنبیه و تشویق اجتماعی، خجالت، احساس گناه و هنجارهای تعریف شده در شبکه اجتماعی فرد مؤثر هستند. ضمن انکه از رابطه‌های عموماً قوی همراه با شناخت اعتماد بیشتری حاصل می‌شود و این اعتماد، مشارکت را افزون می‌کند. بنابراین در امر افزایش انگیزه ما باید به شکل‌های دیگری از شبکه‌های اجتماعی آنلاین بیاندیشیم که متفاوت از شکل‌های معمول سایت‌های خبررسانی است.
نکته بااهمیت دیگر این است که دسترسی ما به همه افراد جامعه از طریق اینترنت بدون استفاده از شبکه‌های آفلاین ناممکن است. بیشتر کابران اینترنت، جوانان تحصیلکرده شهرنشین هستند، بنابراین ما از یک سو باید آحاد جامعه را تشویق به استفاده از اینترنت بکنیم و گفتار استفاده برابر و آزاد اینترنت را به شکل یک مطالبه درآوریم، از سوی دیگر تا محقق شدن این خواسته باید روی شبکه های غیررسمی آفلاین (در غیبت شبکه‌های رسمی) و ارتباط شبکه‌های آفلاین و آنلاین بیشتر تمرکز داشته باشیم.

 در اکثر کنش‌های صورت گرفته در کشور های منطقه نقش شبکه‌های اجتماعی مجازی کاملا مشهود بود ، اگر واقع‌بین باشیم استفاده از شبکه‌های مجازی برای اعتراض و یا هماهنگی برای اعتراض از ایران شروع شد ، در مرحله اول این سوال پیش میاید که آیا یک شبکه مجازی همان قابلیت اعتراض‌های اجتماعی را دارند ؟ اگر بله تا چه مرحله ای، یعنی تا کجا می توان از یک شبکه مجازی استفاده درست کرد.  و اگر نه ، چرا در اعتراضات صورت گرفته شبکه‌های مجازی نقش بازی کردند ؟
اول باید بگویم که ایران تنها و اولین کشوری نبود که از رسانه‌های مدرن در یک جنبش اجتماعی استفاده کرد. برای نمونه پیش از ایران در دهه نود جنبش بدون خشونت برمه، در داخل برمه و در خارج آن از اینترنت به عنوان ابزاری برای تبادل اخبار و سازماندهی استفاده کرده‌است.  مشخصا  در تظاهرات دانشجویی دسامبر 1996 که بزرگترین تظاهرات بعد از تظاهرات 1988 رانگون بود که با خشونت سرکوب شد، فیلم‌های تظاهرات که با دوربین‌های شخصی گرفته شده بودند در اینترنت به سرعت پخش شدند. در یکسال بعد از آن هم کمپین گسترده‌ای را کنشگرهای خارج از برمه در اینترنت به راه انداختند که متعاقب آن رئیس جمهوری وقت آمریکا (کلینتون) مجبور شد قانونی وضع کند که آمریکا سرمایه گذاری بیشتر در برمه را لغو و قراردادهای اقتصادی با دولت وقت برمه را متوقف کند. یا درگیری‌های سیاتل در سال 1999، تظاهرات گسترده ای در اجلاس WTO در سیاتل صورت گرفت که اساسا با فراخوانی اینترنتی شکل گرفت، و همچنین جنبش زاپاتیستا مکزیک در سال 1994. اما تفاوتی که استفاده جنبش سبز از اینترنت را با دیگر تجربه ها متمایز می‌کرد، اولا فراگیری این استفاده بود و دوم اینکه در ساختاری غیردموکراتیک صورت می گرفت و سوم  و شاید از همه مهمتر اینکه گستردگی نقش‌هایی که اینترنت بازی می‌کرد قابل توجه بود.
اینترنت در جنبش سبز نه تنها برای خبررسانی داخلی و سازماندهی، بلکه به شکل انبوهی برای گسترده شدن اخبار در سراسر جهان مورد استفاده قرار گرفت. استفاده دیگر از اینترنت نقش انگیزه‌بخشی بود که با کلیپ‌ها و پوسترها محقق می‌شد. یعنی اینترنت برای جنبش اجتماعی سبز، هم نقش تقویت درونی را بازی میکرد و هم ابزاری بود برای نمود بیرونی و جهانی کردن آن. بنابراین ، باید بگویم شبکه‌های آنلاین به عنوان یک ابزار می‌تواند در یک جنبش اجتماعی نقش آفرین باشد. اما به هرحال باید توجه داشت که هر خروجی‌ای از شبکه‌های اینترنتی نیاز به یک مشارکت و همکاری در فضای اینترنت دارد که انگیزه این کنش جمعی در فضای آنلاین عموما از فضای آفلاین و تحولات سیاسی-اجتماعی برمی آید.
خلاصه کلام اینکه اتفاقات فضای آنلاین یک  مابه‌ازای خارجی و آفلاین دارد که دلیلش هم کنشگری انسان‌ها است. انسانی که بخش عمده‌ای از روابط و تعلقات مادی و معنوی‌اش  در فضای آفلاین است و زیست او بستگی به تغییرات آن فضا دارد.

در مرحله دوم ، اگر اتفاقات یا به عبارت دیگر اعتراضات منطقه را دنبال کنیم ، شبکه‌های اجتماعی که یک مبحث جدید در اعتراض باز کردند ، این طور به نظر رسید که در کشورهای منطقه غیر از ایران این نقش باعث تکامل اعتراض و به عبارت دیگر باروری اعتراض شد ، چرا مبحثی که از ایران شروع شد باعث باروری اعتراض در کشورهای دیگر شد و همین نقش را برای ایران بازی نکرد ؟
من منظورتان را از باروری درست نمی فهمم. اگر منظور به نتیجه رسیدن یک جنبش است، باید بگویم کامیابی یک جنبش به عوامل مختلفی بستگی دارد، چرا که خیزش یک جنبش نیز به عوامل مختلفی بستگی دارد. اگر تبلور و خیزش یک جنبش را به یک عامل محدود کنیم، آن زمان پیروزی یا عدم پیروزی را به دلیل قوت یا ضعف آن یک عامل باید دانست، درحالیکه در واقعیت چنین نیست. مثلا در مصر باور بسیاری این است که بدون فیسبوک انقلاب صورت نمی‌گرفت، یا فیسبوک عامل انقلاب بود، ولی واقعیت ماجرا چیز دیگری است؛ افرادی که به میدان تحریر آمدند عموما حتی دسترسی به اینترنت نداشتند. پس چرا باور خود نخبگان مصری هم این است که فیسبوک نقش اساسی داشته است؟ به این دلیل که فیسبوک، شکل دهنده آن عنصری بود که به آن هماهنگی خودانگیخته (spontaneous coordination) می‌گویند.
مراحل آغازین یک کنش جمعی عموما پرریسک است یا پرهزینه، افرادی پرداخت این هزینه و تقبل ریسکِ کنش را برعهده می‌گیرند که انگیزه لازم برای کنش داشته باشند یا موفقیت جنبش یا کنش جمعی سود ویژه‌ای عایدشان کند، این گروه غالبا کادرهای احزاب سیاسی یا سازمان‌های رسمی اجتماعی هستند. در جایی که امکان فعالیت این شبکه‌های رسمی و کادرهای سیاسی نیست آن انباشت اولیه (critical mass) شکل نمی‌گیرد. اما یک هماهنگی خودانگیخته مانند آنچه در تظاهرات تقویمی جنبش سبز اتفاق افتاد، اینکه افراد بسیاری از تجمع یکدیگر در زمان و مکانی معین اطمینان خاطرپیدا کردند، آن تصور هزینه یا ریسک اولیه را به شدت کاهش میدهد و شکل گیری کنش جمعی را بدون حضور هسته اولیه سخت ممکن می سازد. همین تجربه در تظاهرات دوشنبه‌های لایپزیگ نیز اتفاق افتاد که منجر به سقوط دیوار برلین شد. در مصر نیز صفحه فیسبوک و فراخوان به نحوی بود که این هماهنگی خودانگیخته را شکل داد. اگر فیسبوک نبود، شاید نمی شد به آن حجم از افراد دسترسی داشت و اطمینان خاطر داد که تعداد بسیاری به تظاهرات خواهند آمد. اما پس از شکل گیری اولیه دیگر کامیابی یا عدم کامیابی انقلاب یا جنبش اجتماعی به عوامل بسیار دیگری بستگی دارد. اینکه چقدر اراده سرکوب وجود داشت، یا چقدر اساسا سرکوب کارآمد بود و بسیاری عوامل دیگر.
در ایران نیز اینترنت نقش خود را تا حد بسیاری ایفا کرد، ما شاهد تظاهرات تقویمی با گستردگی بسیار بیش از مصر و تونس بودیم ولی عوامل دیگر هنوز ما را در راه دموکراسی نگاه داشته است. شاید فاصله ما از آنها به جامعه ای آزاد و آباد و دموکرات دورتر است.

در مرحله سوم به نظر می‌رسد که در ایران شبکه مجازی به عنوان باتلاقی برای جنبش سبز عمل می‌کنند ، به این معنا که باعث خودبینی و یا احساس رضایت از خود می‌شوند و این باعث عدم صدور این اعتراض به فضای غیرمجازی و بالتبع عدم باروری اعتراض می‌شود ، آیا این خصوصیت شبکه مجازی هست ؟ به یک عبارت بهتر آیا در کنار مزیت‌هایی که برای شبکه مجازی برشمردید آیت این جزو معایب آن نیست؟
این مطلب اساسا پشتوانه علمی‌ای ندارد، یا حداقل من با آن برخورد نکرده ام. اغلب یافته‌ها نشان می‌دهد که دسترسی به اینترنت اتفاقا احتمال مشارکت سیاسی را افزایش می‌دهد. مسلما کسی که درگیر فضای اینترنت است هم خبربیشتری درباره جنبش نسبت به کسی که دسترسی ندارد کسب می‌کند و هم بیشتر در معرض افزایش انگیزه مشارکت قرار می‌گیرد، بنابراین احتمال حضور کاربران اینترنت بیش از دیگران است. ضمن آنکه باید توجه داشته باشیم، که تظاهرات میلیونی یا هرگونه کنش فراگیر دیگر توسط کادرهای احزاب وشبکه‌های رسمی صورت نمی‌گیرد، بلکه درصد بسیار بالایی از کنشگران، معترضان عادی هستند، اینکه منِ نوعیِ کنشگر سیاسی در یک تظاهرات شرکت نکنم، و یا حتی همه ما کنشگرها شرکت نکنیم، تغییر زیادی در حجم یک کنش جمعی نخواهد داد، موضوع سر این است که چقدر به وظایف خودمان در امر خبررسانی و افزایش انگیزه و هماهنگی و غیره عمل می‌کنیم. یعنی این روشن نیست که اگر فعال سیاسی- اجتماعی آنلاین حتی مشغول اینترنت هم باشد و شرکت در کنش خیابانی نداشته باشد، ضررش بیش از منفعتش باشد یا خیر؟
هر رابطه و فضای اجتماعی می‌تواند آسیب‌هایی داشته باشد، خودبینی و خودارضایی از خصلت‌هایی است که در شبکه و رفتار آفلاین هم آسیب است. اتفاقا اینترنت این امکان را فراهم می‌کند که فرد هم بتواند با مجموعه بیشتر و متنوع‌تری از جامعه ارتباط برقرار کند و دچار خودبینی و توهم نشود و هم کنش‌های معطوف به عمل اینترنت فرد را از رضایت بیحاصل داشتن از خود بازمی‌دارد.

با تشکر از شما

۱۳۹۰ تیر ۲۲, چهارشنبه

دانشجویان و تجربه جنبش سبز*

جنبش دانشجویی؛ جنبش به سبک زندگی


یکی از ویژگیهای جنبش سبز، مشارکت گسترده جوانان و دانشجویان در آن است. تصاویر تظاهرات، فهرست دستگیرشدگان، زندانیان وشهدای پس ازانتخابات، شیوههای کنش جمعی همه مؤید این ادعاهستند که جوانان عمدتا دانشجو وآشنا به تکنولوژی و رسانههای مدرن حضور فعال و پرشماری در اعتراضات پس از انتخابات 22 خرداد داشته اند. با اینهمه نه تنها حضور وهمراهی جنبش دانشجویی با جنبش سبز در خود دانشگاهها مطابق انتظار نبود، بلکه جنبش دانشجویی حتی نتوانست از این فرصت برای طرح و تبیین مشکلاتی که خود در دانشگاه و درخصوص مسائل دانشگاهی با آن مواجه است استفاده کند. یقیناً سرکوب و تهدید دانشجویان از مهمترین دلایل این مسئله هستند. اما نمیتوان از ضعف تشکلهای دانشجویی به عنوان یکی از دلایل این امر نیز غافل ماند. در این نوشته سعی خواهم کرد با مروری انتقادی بر پارادایمهای غالب بر فعالیت دانشجویی بعد از انقلاب فرضهایی را در ارتباط با ضعف جنبش دانشجویی، هم در این دوره اخیر و هم در دورههای پیشین طرح کنم. بر پایه این مفروضات و تجربه جنبش سبز به عنوان تجربهای نو در صحنه سیاست کشور، پیشنهادی را مبنی بر لزوم بازبینی فعالیتهای دانشجویی پیش خواهم کشید. پیشنهادی که به باور من می‌توان آن­‌را در چارچوب "جنبش دانشجویی بهمثابه سبک زندگی" تبیین کرد.

دانشگاه؛ یک عرصه عمومی
مفهوم عرصه عمومی به معنای عرصهای میان دولت و حوزه خصوصی که کارکردی نظارتی و انتقادی بر اقتدار دولت و سایر منابع اقتدار در جامعه دارد و، استدلال و انتقاد و اندیشه‌ورزی یگانه شرط ورود به آن به شمار میآید، قاعدتا میتواند برای فضای دانشگاهی و فعالیت دانشجویی تعریف مناسبی باشد. به دلایل بی­شماری که هر یک از آنها را در خطوط بعد و در دورههای مختلف باز خواهم کرد، جنبش دانشجویی از فعالیت در عرصه عمومی و کمک به گسترش این حوزه روی‌گردانید و فعالیت در عرصه سیاسی را ارجح دانست. بخشی از این دلایل از بیرون به این جنبش تحمیل شدهاند و بخشی دیگر یا ناشی از دیدگاه محدود سردمداران جنبش دانشجویی به موضوع قدرت بودهاند یا از انتخابی نادرست که در تاریخ و تاریخچه این جنبش ریشه دارد ناشی میشوند.
آن بخش از عوامل بیرونی که باعث شدند جنبش دانشجویی فعالیت در عرصه سیاسی را نسبت به فعالیت در عرصه عمومی ترجیح دهد، نه فقط همچنان به قوت خود باقی هستند، بلکه در سال‌های گذشته تشدید نیز شده‌اند. بخشی از این عوامل عبارتند از کنترل دولتی بر فضای دانشگاه و فعالیتهای دانشجویی، وجود سرکوب سیاسی که بسیاری از فعالیتها در عرصه عمومی را به چشم فعالیت سیاسی مینگرد و در هم تنیدگی حوزه خصوصی و حوزه دولتی که باعث تنگ بودن عرصه عمومی و به تبع آن محدود بودن فعالیت در آن میانجامد. با توجه به اینکه تمامی این عوامل علیرغم شدت و ضعفهایی که در دورههای مختلف در سی سال اخیر داشتهاند همچنان وجوه غالب وضعیت کشور را تشکیل میدهند، خواستن این امر که جنبش دانشجویی فعالیت خویش را به عرصه عمومی محدود کند نه ممکن است و نه مطلوب. از این رو هدف از مرور وضعیت جنبش دانشجویی در دورههای مختلف، -‌که خواهیم دید وجه غالب آن همواره توجه بیش از حد کنش های دانشجویی به فضای سیاسی بودهاست- نفی این روش و فراخواندن به رویگردانی از آن نیست، بلکه تصحیح این رویکرد به واسطه بازاندیشی و بازبینی آن عوامل درونیای است که باعث شدند جنبش دانشجویی از فعالیت در حوزه عمومی کاملا جدا شود.

از انقلاب تا پایان جنگ
ویژگی بارز جنبش دانشجویی ایران پس ازانقلاب پنجاه و هفت، پر رنگ­ بودن پیگیری وطرح خواست های سیاسی- حزبی یا مطالبات ملی نسبت به خواست­های صنفی واجتماعی آن است. خصلتی که به ویژه درشعارها و کنش­های دفترتحکیم وحدت وتشکل­­های دانشجوییِ آن یعنی انجمن­های اسلامی، نمایان است. در این دوران، جنبش دانشجویی، خود را منتسب به مجموعه­ای می­داند که در تسخیر سفارت آمریکا درسال های آغازین انقلاب نقش مهمّی داشت و دردهه شصت بازوی سرکوب حکومت در دانشگاه ها و در برخی مواقع ابزار قدرت نمایی جناح‌های سیاسی بوده‌است. در این دوران نه مبحثی به نام عرصه عمومی در بحثهای سیاسی جایگاهی دارد و نه حتی عرصه خصوصی قابل اعتنایی را میتوان در کشور سراغ گرفت. هر چه هست دولت است و اقتدار و سرکوب و سودای یکدست کردن جامعه. "دیگری" جز دشمن نیست و نگاه امنیتی بر تمامی حوزههای زیست جامعه، و دانشگاه به منزله جزیی از آن، غلبه کامل دارد.
جالب توجه آنکه پس از پایان جنگ، فوت آیتالله خمینی و پایان برتری نیروهای چپگرای اسلامی بر صحنه سیاسی کشور، هر چند انحصار انجمنهای اسلامی بر فضای دانشگاه شکسته شد و بسیاری از رفتارهای این سازمانها مورد نقد قرار گرفت، اما از بازبینی عرصه فعالیت اثری و خبری نشد. شاید اگر ورود سازمانهای دانشجویی جدید به عرصه دانشگاه با رنگ و بوی سیاسی صورت نمیگرفت میشد امیدوار بود که با آغاز دوران بازسازی تحولی نیز در کنش جمعی دانشجویان اتفاق بیفتد. اما چنین نشد.

دوران بازسازی اقتصادی 
آغاز دوران بازسازی، جنبش دانشجویی را با شماری از تناقضات و رویارویی‌های فکری، سیاسی و اجتماعی روبرو کرد. به نظر میرسد جنبش دانشجویی در آغاز این دوره که همچنان بر طبل جنگ میکوبید و دفاع از ارزشهای امام و انقلاب را در سرلوحه فعالیت خود داشت در تناقض با دولتی قرار گرفته‌بود که میخواست با شتابی هر چه تمامتر تمامی لطمات دوران انقلاب و جنگ را ازکشور بزداید. در آن دوران انحصار فعالیت دانشجویی در اختیار دفتر تحکیم وحدت بود. اما پس از یکدوره کوتاه مقاومت در برابر حضور سایر نهادهای دانشجویی در دانشگاه، انجمنهای اسلامی به خواست خود یا به اجبار به حضور سایر تشکلهای دانشجویی در دانشگاه تن دادند.
در واقع در اواسط دهه هفتاد چهار جریان دانشجویی در دانشگاه امکان فعالیت رسمی داشتند؛ به جز دفتر تحکیم وحدت و انجمن های اسلامی وابسته به آن، "انجمنهای اسلامی دانشجویی" بودند که با شعار "امام خامنهای" وارد صحنه شدند و به زودی نشان دادند که هدفی جز ربودن گوی سبقت از "انجمنهای اسلامی دانشجویان" آنهم از طریق "رادیکالتر" و "چپ‌تر" بودن ندارند. دیگر "جامعه اسلامی دانشجویان" که بازوی اجرایی جناح راست و ارگان آن روزنامه رسالت بود؛ و دست آخر بسیج دانشجویی که اعضای خود را بیشتر از میان دانشجویان سهمیهای میگرفت.
در دوره کوتاهی که سازمانهای دانشجویی جدید وارد دانشگاه شده بودند اما هنوز از قدرت چندانی برخوردار نبودند حرکتهای دانشجویی گامهایی را در جهت مشارکت در عرصه عمومی و نه عرصه سیاسی برداشتند. دفتر تحکیم وحدت که گفتیم پس از مقاومت نه چندان جدی به شکست انحصار خود تن داد اینک به بازتاب تفکرات نواندیشی و باز اندیشی دینی در دانشگاه روی آورد. در همین دوران کوتاه بود که این حرکت دانشجویی که اکنون در میان خود جایی برای سایر جریانهای فکری دینی نیز در درون خود باز کرده‌بود اقدام به برگزاری میزگرد، سخنرانی و بحث آزاد در دانشگاه روی آورده بود. عرصه عمومی –هر چند به شکلی محدود- بالاخره مورد توجه دانشجویان قرار گرفته بود.
آنچه به این دوران کوتاه پایان داد برخورد خشن و سیاسی سایر تشکلهای دانشجویی بود. انصار حزبالله که اینک پا در جای پای تحکیم سالهای دهه شصت گذاشته بود، گاه با کمک دوستان "جامعه اسلامی دانشجویان" در حمله به سخنرانی نواندیشان و گاه به تنهایی در هنگام سر دادن شعار علیه رواج پیدا کردن "تجملگرایی" مانع از آن شدند که جنبش دانشجویی برای چند صباحی هم که شده به عرصه عمومی بهایی بیش از عرصه سیاسی بدهد. و این دومین تناقض و جدالی بود که دفتر تحکیم که هنوز گستردهترین تشکل دانشجویی در دانشگاه بود با آن روبرو شد.
به باور من اشتباهِ دفتر تحکیم آن بود که برای بازیابی قدرتِ خویش و بدست آوردن پشتیبانی لازم برای ادامه حیات در دانشگاه، نه به کسب قدرت و اقتدار در عرصه عمومی که به بازگشت به عرصه سیاسی تمایل پیدا کرد. در واقع دانشجویان هنوز به دانشگاه به منزله عرصهای عمومی مستقل از عرصه جامعه سیاسی نمیاندیشید.
نگاه یکسویه به قدرت سیاسی، یعنی منحصر دیدن قدرت در قدرت دولت و در نتیجه باور به اینکه امکان تغییر وضعیت فقط از این طریق میسر است علتالعلل ترک عرصه عمومی و بازگشت سریع به عرصه سیاسی به عنوان تنها عرصه فعالیت مؤثر، نقش بسیار مهمی داشت. نگاه متمرکز به قدرت و عدم باور به کنترل اجتماعی نیز این توجه به قدرت سیاسی را تقویت می کرد. بدین ترتیب جنبش دانشجویی از توجه به مسائل دانشجویی و دانشگاهی و امکان تغییر وکنترل اجتماعی از طریقی که اتفاقا درآن دست بالا را دارد غافل می ماند.

دوران اصلاحات
برخواستن جنبش اصلاحات در دوم خرداد میتوانست سرنوشت جنبش دانشجویی در ایران را تغییر دهد. برای مدت دو سال نیز همه شواهد حاکی از آن بود که فعالیتهای دانشجویی همگام با فعالیتهای روشنفکری بیرون از دانشگاه، عمده توجهشان را به عرصه عمومی معطوف داشتهاند. با اینهمه به نظر میرسد که فقدان تجربه فعالیت در عرصه عمومی، نگاه همچنان یکسویه به قدرت، خاطرات سالهای تلخی که انجمنهای دانشجویی بازوی سرکوب دانشجویان بودند، اصرار احزاب اصلاحطلب دوم خردادی به حفظ نیروی دانشجویی سیاسی که حتی به مداخله مستقیم آنها در انتخابات دفتر تحکیم نیز منجر شد و ممانعت دولت اصلاحات در شناسایی دانشگاه به منزله حوزه مستقل از دولت و دست آخر سرکوب وحشیانه هجده تیر به این بهار جنبش دانشجویی پایان داد. از نظر نمادین جالب است که وقایع 18 تیر با اعتراض دانشجویان به بسته شدن روزنامه سلام که یک پا در عرصه عمومی و پایی دیگر در عرصه سیاسی داشت آغاز شد. و  با سکوت دولت اصلاحطلب در سرکوب این حرکت که معنایی جز قربانی کردن عرصه عمومی به خاطر مصالح سیاسی نداشت پایان یافت.
نتیجه این امر همانی شد که نظریهپردازان حوزه عمومی کنشگران عرصه عمومی را از آن پرهیز میدهند، یعنی رادیکالیسم. گستردهترین و تأثیرگذارترین سازماندانشجویی  کشور از این مرحله به بعد در واقع دیگر نه راه پیش داشت و نه راه پس. بیپناهیاش آشکار شده بود و ضربهپذیریاش به دلیل جداماندن از جامعه دانشجویی هر روز بیشتر میشد؛ و برای حفاظت از خود نیز چارهای جز کم و بیش حساب کردن روی حزب و حرکتی نداشت که او را در کوی دانشگاه به حال خود رها کرده بود. جنبش دانشجویی حتی دیگر امکان بازگشت به عرصه عمومی را نیز از دست داده بود.
در این فاصله گروههای دانشجویی دیگری نیز به تجارب ناموفقی دست زدند. تفوق فضای داد و ستد، عدهای را به فکر ورود به عرصه سیاسی با پرچم لیبرالیسم انداخت و دیگران را به فکر توسعه تشکیلاتی "با چراغ خاموش" و تحت پوشش حرکتهای صنفی، تجربه‌‌ای که سابقه آن به حزب توده و جنبش دانشجوییاش باز میگردد. آنچه در این میان به کل از اذهان پاک شد، بازگشتی بود به عرصه عمومی.

برآمدن جنبش سبز
و اینک تجربه جنبش سبز. جنبشی که همانطور که در آغاز این نوشته یادآور شدم می توان نشان داد که با مشارکت گسترده جوانان و دانشجویان ممکن گشت. شاید بتوان ادعا کرد که این اولین باری است در تاریخ معاصر ایران که عرصه سیاسی رنگ و بوی عرصه عمومی را به خود میگیرد و نه بالعکس. تجربه جنبش سبز و مشارکت گسترده دانشجویان در آن، از نوعی هماهنگی ویژگیهای این جنبش با نوعی سبک زندگی حکایت میکند که سالهاست دانشجویان آن را تجربه کردهاند. سبک زندگیای که در میان خیل گستردهای از دانشجویان رواج داشته اما هیچوقت به شکل مشخص و روشنی از سوی هیچکدام از سازمانهای دانشجویی نمایندگی نشدهاست. نوعی همزیستی، احترام متقابل، مشارکت در تعیین سرنوشت، تکثر و برسمیت شناختن این تنوع در فضای دانشجویی و بسیاری ویژگیهای دیگر که همگی توصیف دقیقی از زندگی دانشجو و دانشگاه هستند.
به باور من برآمدن جنبش سبز خودالگوی جدیدی را دراختیار قرارداده است. جنبشی که در آن افراد به واسطه سبک زندگی درکنار هم قرار گرفتند و همین سبک زندگی است که میتواند و میباید خط همارزی یک تشکل دانشجویی باشد. این سبک زندگی هم علایق را در برمی‌گیرد و هم سلائق را، هم بیپناهی امروز و هم بیکاری پیش رو را، هم میل به تأثیر در فضای زیست و تصمیمگیری درمورد دانشگاه، و هم بازستاندن حقوق شهروندی را. مهم آن است که دانشجو پیشرو حل مسائل زندگی خودش باشد وسعی کند حداقل دردانشگاه وازطریق فعالیتهای فرهنگی وصنفی وسیاسی محیط خودش را به شکلی که میخواهد دربیاورد. و البته مقدمه یک چنین فعالیتی تبیین و توصیف آن عرصه عمومی‌است که قرار است حوزه اصلی فعالیت دانشجویان باشد. 


* این مطلب را در نشستی به مناسبت سالگرد هجده تیر در دورتمند آلمان ارائه دادم.

-------------------------------------

نوشته مرتبط: جنبش دانشجویی؛ از جامعه یا بر جامعه؟