نقدی بر مناسبات میان جنبش دانشجویی، فضای اجتماعی و ساختار قدرت سیاسی
فصلنامه گفتگو، شماره 50 دیماه 1386
توضیح: این مقاله در سال 1386 و به مقتضای وضعیت آن زمان دانشگاه ها و فعالیت های دانشجویی نوشته و در فصلنامه گفتگو منتشر شده است. در تقارن با آغاز سال تحصیلی امسال، باوجود آنکه شرایط سیاسی اجتماعی تغییر بسیاری با آن زمان داشته است مقاله را به دو جهت در این وبلاگ بازنشر میکنم؛ یکی آنکه این نوشته حکایت بخشی از دغدغه های نه چندان دور پیرامون دانشگاه است که در دسترس بودنش در فضای وب شاید بتواند برای علاقه مندان مفید واقع شود، دیگر آنکه به باورم هنوز برخی از بخش های نوشته مانند بخش "دموكراسي: هم ابزار، هم هدف"، جای بحث و گفت و گو بیشتر حتی در فضای کنونی را نیز دارد .
آغاز
بارزترین ویژگی جنبش دانشجویی در ایران در سه دهۀ اخیر، پررنگبودن تقاضاهای سیاسی نسبت به خواستهای صنفی و اجتماعی آن است. خصلتی که به ویژه در شعارها و کنشهای دفتر تحکیم وحدت و تشکلهای دانشجوییِ آن یعنی انجمنهای اسلامی، نمایان است. دلایل این امر را در حوزههای گوناگون میتوان جستجو کرد. از منظر سیاسی؛ ناکارآمدی نهادهای اجتماعی و صنفی با ناتوانی در دستیابی به اهداف مشخص و ملموس، این نهادها را همواره به جستجوی آنچه گویا «علتالعلل» است سوق میدهد و در نهایت متوجه ساخت سیاسی قدرت میکند. جنبش دانشجویی در این سالها مستثنای این قاعده نبوده و حل مسائل مبتلابه جامعۀ دانشجویی و اجتماع را در حل مسائل کلان سیاسی جستجو کرده است. از منظر تاریخی، جنبش دانشجویی، خود را منتسب به مجموعهای میداند که در تسخیر سفارت آمریکا نقش مهمّی داشته است. این جنبش برای بیش از دو دهه، اقدامات سیاسیای را در پیشینۀ خود برجسته کردهاست.(1) که هنوز هم برخی ملاحظات داخل مجموعه و خارج از آن، فرصتی را فراهم نکرده که مورد نقد و بررسی بیطرفانه قرارگیرد. بدین ترتیب، کنشی صرفاً سیاسی اما نقد نشده، نماد حرکتهای دانشجویی قرارگرفته است و اقدامات جنبش دانشجویی با آن سنجیده میشود(2) و به اين جنبش جهتدهی خاصی داده است.(3) البته در سالهای اخیر که برخی کوشندگان سعی کردهاند از این اقدام تبرّی جویند تغییری در نگرش صرف سیاسی آنها حاصل نشده است، چرا که تلاششان درجهت جایگزینی اقدام سیاسی دیگری بودهاست نه نقد عملکرد سیاسی مجموعۀ دانشجویی.(4) عوامل گوناگون دیگری را نیز میتوان برشمرد که موجب شده است در این سالها جنبش دانشجویی تعریف کنشگر سیاسی را برای خود برگزیند. تعریفی که مسلماً نمیتواند یگانه هویت یا خصلت این جنبش باشد و ریشۀ برخی ضعفهای آن را باید در همین تکبعدیبودن جستجو کرد. ریشهیابی این دلایل بحثی جداگانه میطلبد و موضوع این مقاله نیست. در این نوشته تلاش بر آن است تا ضمن روشنکردن سویههای مختلف جنبش دانشجویی، پیامدهای رویکرد یک وجهیِ سیاسیبودن جنبش دانشجویی را مورد نقد قرار دهیم.
شكاف جنبش و جامعۀ دانشجويي
جنبش دانشجویی در سالهای اخیر به ویژه پس از انتخابات دورۀ نهم ریاست جمهوری، به اندازۀ مورد انتظار از پشتیبانی جامعۀ دانشجویی برخوردار نبوده است. علیرغم اینکه در دهۀ گذشته مواضع جنبش دانشجویی با نیازهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جامعه همسو بوده است، ولی در سالهای اخیر بدنۀ دانشجویی بهعنوان عضوی از جامعه برای دستیابی به این خواستها کوشش عملی و درخوری صورت نداده است. در بیشتر مواقع شاهدیم که جنبش دانشجویی توان برانگیختن جامعۀ دانشجویی را ندارد و دعوتهایش از این جامعه با بیاعتنایی همراه میشود. تحولات جنبش و تشکلهای منتسب به آن نیز مورد علاقه و پیگیری جامعۀ دانشجویی نیست. نشستهای دورهای مجمع عمومی و جلسات شورای مرکزی تحکیم در سالهای اخیر در خارج از دانشگاه انجام میشود و در داخل دانشگاهها با کمترین بُردِ خبری روبرو است. هرچند نحوۀ مواجهۀ حكومت با فعالیتهای دانشجویی و این جنبش را نمیتوان در این وضعیت بیتأثیر دانست ولی نمیتوان آن را علت اصلی این کمتحرکی در جامعه دانشجویی برشمرد. دستگیری تمامی اعضای شورای مرکزی تحکیم وحدت که به هر رو امروز تبلور جنبش دانشجویی است، واکنش درخوری را از سوی دانشجویان به همراه نداشت. همچنانکه اعتراضها به ممانعت از ادامۀ تحصیل دانشجویان وابسته به انجمنهای اسلامی و جنبش دانشجویی در دانشگاهها و اخذ تعهد از آنان برای عدم فعالیت سیاسی، شکلی جدی به خود نگرفت(5)، اعتراضها به اخراج اساتید باسابقه و انتساب رؤسای با دیدگاههای جناحی در دانشگاهها در دولت نهم نیز نتیجهای به همراه نداشت.
غلبۀ گفتار سیاسی بر جنبش دانشجويي که شعار «اصلاحات بنیادین»(6) و طرح رفراندوم، نمونۀ آن بود، مواضع صرفاً سیاسی مانند شرکت یا عدم شرکت در انتخابات که واکنش به تحولات سیاسی در جامعه است، و اقداماتی مانند تحصن و اعلام نامزد برای انتخابات که به حوزۀ سیاسی تعلق دارند، شاخصهای اين جنبش در سالهای اخیر بوده است. این در حالی است که در این سالها با جامعۀ دانشجوییای مواجه هستیم که هدف بخش عمدهای از آن فقط پشت سرگذاشتن دوران دانشجویی و گامنهادن به مسیر تأمین معاش با استفاده از مدرک تحصیلی بوده است. بدینترتیب اكثريت جامعۀ دانشجویی به رویکرد سیاسیای که بر پیشانی جنبش دانشجویی کوبیده شده است، بیاعتنا است، آن را نمیپسندد، و يا این مواضع حامل دغدغههای او نیست. به باور نگارنده، جامعهای مانند جامعۀ دانشجویی که برآمده از اجتماع است، علایق متفاوت و جریانهای گوناگونی را در خود میپروراند. تعریف رفتار و رویکردی یک وجهی و صلب (چون رویکرد صرف سیاسی) برای مجموعهای که اندیشۀ نمایندگی چنین جامعهای را در سر دارد، باعث از دستدادن پشتیبانی بخشی از آن میشود. گستردگی یا محدودبودن بخشهای همسو بستگی به شرایط و عوامل بسیاری دارد. برای نمونه در سالهای آغازین ریاست جمهوری خاتمی، جامعۀ دانشجویی با تأثیرپذیری از جوّ عمومی و گفتمان غالب روشنفکری، به مسائل و رویدادهای سیاسی حساس بود. درنتیجه در آن سالها بین خواستهای جامعۀ دانشجویی و جنبش دانشجویی هماهنگی و همگونی زیادی پدید آمد. ولی در سالهای دهۀ هشتاد که دلزدگی از گفتار سیاسی در میان مردم و حتی کنشگران سیاسی موج میزند و دانشجویان کمتر به مسائل سیاسی علاقه نشان میدهند، ناهماهنگی و ناهمگونی میان خواستهای جامعۀ دانشجویی با جنبش دانشجویی مشهود است. جنبش دانشجویی اگر میخواهد از پشتیبانی بدنۀ خود برخوردار باشد، باید تفکر مطلوب، علایق و منافع جامعۀ دانشجویی را همواره در نظر داشته باشد.(7) از این طریق است که جنبش دانشجویی میتواند ضمن داشتن سمت و سویی که بهبود وضعیت جامعه دانشجویی و بهروزی جامعۀ ایرانی را به همراه دارد، با ادعای نمایندگی جامعۀ دانشجویی از حمایت این جامعۀ فعال و پویا بهرهمند باشد.
به طور خاص، کنشهایی كه با ویژگی پیشگفته در حوزۀ دانشگاهی و صنفی صورت گیرد، به دلیل ملموسبودن برای جامعۀ دانشجویی و همراهبودن با اندیشه و دغدغههای آنها قادر است حمایت قابل توجهی را به همراه داشته باشد.(8) از آنجاکه اینگونه فعالیتها بلاواسطه سیاسی نیستند، هزینۀ کمتری را برای بدنۀ دانشجویی به همراه دارند. این امر رغبت بیشتری را برای نقشآفرینی جامعۀ دانشجویی ایجاد میکند. با بیشترشدن افرادِ درگیرِ فعالیتها و حامی خواستهها، هزینۀ مترتب بر هر فرد نيز کمتر میشود و این چرخه با تمایل بیشتر افراد به حرکت كمهزينهتر ادامه میيابد، یعنی عکس آنچه که اکنون شاهدیم. امروز هزینۀ فعالیتهای دانشجویان را فقط بخشی از جامعۀ دانشجویی که کوشندگان جنبش دانشجویی هستند میپردازند و این هزینهها بهدلیل خصلت سیاسی خود آنقدر سنگیناند که تنها تعداد انگشتشماری حاضر به پرداخت آنها هستند. امروز عملکردهایی که در جهت تحقق خواستِ بخش وسیعی از جامعۀ دانشجویی میتوانست از پشتیبانی گستردهای همراه باشد و برای هر یک از شرکتکنندگان هزینۀ ناچیزی را در بر داشته باشد، جای خود را به کنشهایی داده است که زندان، محرومیتهای اجتماعی، پایمالشدن حقوق شهروندی، ضربههای روحیِ سنگین بر دانشجویان و خانوادههای آنها، تعلیق از حضور در دانشگاه و حتی محرومیت از تحصیل را برای اندک فعالان جنبش دانشجویی در بر دارد. ضمن آنکه اقدامات نوع اول از امکان موفقیت بیشتری برخوردارند و درنتیجه شورِ عمومی را برميانگیزانند ولی کنشهای نوع دوم عموماً به نتیجه درخور نمیرسند و یأس و سرخوردگی همراه خواهند داشت.
قدرت و پراکندگی آن
رابرت دال مینویسد: «هرگاه انسان بی توجه به نحوۀ پراکندگی قدرت عمل کند، بدین معنی که مثلاً اگر قدرت بهصورت پراکنده است آن را متمرکز بپندارد و یا اگر متمرکز است پراکنده تصور کند، در چنین حالتی وی بیآنکه خودش متوجه شود در حال ارتکاب اشتباهات سیاسی بزرگی خواهد بود... ».(9) جنبش دانشجویی، اثرگرفته از بخش قابل توجهی از بدنۀ کنشگران سیاسی کشور قدرت را هرچند بسیار قوی و گاه شکستناپذیر امّا نقطهای، متمرکز و سلسله مراتبی میپندارد. نشانههای این تصور نادرست در نوع رفتار سیاسی این مجموعه هویدا است. مخاطب قراردادن رأس هرم قدرت و معطوفکردن عمدۀ توجه خود بر ساخت سیاسی قدرت و تحولات پیرامون آن نشان از نپذیرفتن این اصل است که قدرت و روابط آن در بخشهای وسیعی از جامعه و بطور عام دولت(10) گسترده است. این نگاه که همۀ تغییرات را به تغییر در ساخت قدرت سیاسی موکول میکند و کنترل اجتماعی را نادیده میگیرد، باعث شده است که جنبش دانشجویی از بخش وسیعی از تواناییاش در حوزۀ خاص دانشگاه و نظام آموزش چشمپوشی کند. هرچند در این سالها بارها تحکیم وحدت با شعارهایی چون دیدهبانی جامعۀ مدنی کوشش داشته است قدرت را به مثابه نوع خاصی از روابط اجتماعی شناسایی کند، ولی سیاسیبودن و برآورد نادرست از تمركز قدرت این تلاشها را ناکام گذاشته است. جنبش دانشجويي نياز دارد از گفتاري تبعيت كند كه قدرت را حاصل مناسبات و تعاملات درون اجتماع و ساختارهاي آن بشناسد. بدين ترتيب با پذيرش پراكندگي قدرت در لايههاي مختلف و عرصههاي گوناگون، كنشها حول محور حوزههاي ملموس دانشگاهي و اجتماعي سامان داده ميشود و جنبش نيز فاصلة مناسبي از قدرت و آسيبها و چالشهاي آن پيدا ميكند.
این گفته به این معنا نیست که جنبش دانشجویی چشم خود را بر تحولات سیاسی و ساختار قدرت ببندد بلکه به این معناست که بايد درک درستی از توزیع قدرت داشته باشد و ضمن برآورد واقعی از توان خود، تغییرات سازنده در فضای آموزشی، دانشگاهی و امور صنفی را فراموش نکند.
برای نمونه هرچند جنبش دانشجویی در مسائل هستهای ایران و روابط خارجی دولت موضعگیری میکند(11)-که البته مسألهای مهم و مربوط به کلّ جامعۀ ایران است- اما بر حقّ مشارکت در ادارۀ دانشگاهها پافشاری نمیکند. شفافکردن سهمیههای گزینش دانشجو، انتخابیشدن رؤسای دانشگاهها، دانشکدهها و دیگر مدیران آموزشی، نظارت بر سیاستگذاریهای داخل دانشگاهها و دانشکدهها، اعزام دانشجو به خارج کشور، نحوۀ اختصاص بنهای کتاب و کمکهای تحصیلی به دانشجویان، حتی چگونگی شرکت گروههای دانشجویان در مسابقات ورزشی و المپیادهای دانشجویی داخل و خارج از کشور از مواردی است که هرچند بلاواسطه سیاسی نیستند ولی روشن است که نه فقط میتوانند به بهبود فضای دانشگاه و رفع بسیاری از بیعدالتیها بینجامند، بلکه به پاسخگوکردن و دموکراتیزهشدن قدرت نیز مدد خواهند رسانید.(12) تعبير بسط داده شدۀ این رویکرد بازگشت به جامعه و معطوفکردن انرژی به تقویت جامعۀ مدنی و نهادی چون دانشگاه است.
استقلال جنبش دانشجويي
هر چند استقلال مجموعهها در نگاه نخست ساده و سهلالوصول به نظر میآید و معنا و مفهوم آن نیز معین و روشن تصور میشود، اما در مورد تشکلهای دانشجویی و جنبش دانشجویی در عمل پیچیدگیهای خاصی وجود دارد. غامضبودن اجرای آن و ابهامآمیزبودن مفهوم آن هنگامی روشن میشود که به سخنان بسیاری که پیرامون این موضوع در جنبش دانشجویی و در سطح نخبگان در این خصوص ارائه شده است، توجه نماییم. استقلال سیاسی از نیروهای سیاسی خارج از دانشگاه و بعضاً استقلال مالی از همین مجموعههای سیاسی از مسائلی است که همواره در این سالها دغدغۀ مجموعۀ تشکلهای دانشجویی بوده است. بحث استقلال سیاسی نزدیک به دورههای انتخاباتی و زمانی که احزاب سیاسی نیاز به حمايت جامعه پیدا میکنند، بیش از پیش میان جنبش دانشجویی مطرح میشود، چرا که خصلت سیاسیای که جنبش دانشجویی به خود گرفته است در نیروهای سیاسی و احزاب نیم بندِ جامعۀ سیاسی معاصر که از کار تشکیلاتی و حضور منظم در اجتماع با هدف شکل دادن به آن ناتواناند، طبیعتاً این تصور را ایجاد کرده است که بخشهایی از جنبش دانشجویی میتواند نقشی بسی بیشتر از شاخۀ دانشجویی آن احزاب را برعهده گیرند؛ وضعیتی که در سالیان طولانی به بخشی از جنبش، نقش گروههای فشار را تحمیل کرده بود و در 8 سال ریاست جمهوری خاتمی به نوعی دیگر تجربه شد. تشکلهای دانشجویی سیاسی در برابر این توجه خاص قدرت، یا تحت تأثیر گفتار قدرت قرار میگیرند و به دنبالهروي از آن روی میآورند، مانند دورۀ هفتم ریاست جمهوری، یا در واکنش به آن مواضعی به شدت مخالف ولی به نوعی مستقل اتخاذ میکنند، مانند آنچه در دور دوم ریاست جمهوری خاتمی شکل گرفت و در شعار «عبور از خاتمی»(13) جنبش دانشجویی تبلور یافت و به رفراندم و عدم شرکت در انتخابات انجامید. این هر دو موضعگیری متضاد، نشانههایی از تأثیر از مناسبات قدرت را در خود دارند.
در میان کوشندگان جنبش دانشجویی سیطرۀ قدرت و پیامدهای آن، آرمانگرایی و استقلال فکری و عملی را کمرنگ میکند.(14) در موقعیت ضعفِ جامعۀ سیاسی کنونی ایران، پرورش نیروهای سیاسی در هر حوزهای غنیمت است و طبیعتاً باید پذیرفتنی باشد. ولی با تمایز قائلشدن بین «نیروهای جنبش دانشجوییِ مستقل» با «اعضای دانشجوی احزاب سیاسی»، باید شرط استقلال سیاسی را برای فرد فرد اعضای جنبش دانشجویی درنظرداشت. به تعبیر یورگن هابرماس تعارض میان تعهد و درگیری سیاسی و تهیه مقدمات احراز شغل و منصب برای فعالان جنبش دانشجویی میتواند به یکی از دو راه بیانجامد که هر دو به یک میزان ناخوشاینداند: یکی سازشپذیری بیش از اندازه برای به دست آوردن منصب و دیگری نفی و رد تفحص اندیشمندانه در درسها و موضوعات مطالعه.(15)
عدم وابستگی جنبشهای دانشجویی به گروههای اقتصادی مسلط جامعه وکمهزینهبودن زندگی دانشجویی، عاملی است که استقلال نسبی اقتصادی آنها را به نوعی تضمین میکند، ولی در عمل جنبشهای دانشجویی برای تأمین هزینۀ مجموعههای خود استقلال اقتصادی را در خطر میبینند. منبع درآمد جنبشهای دانشجویی برای فعالیتهای روزانه، به «کمکهای مالی رسمی نهادهای دولتي و حکومتی در دانشگاهها» و «یاریهای غیررسمی نیروهای سیاسی و احزاب» محدود شده است. این دو، استقلال و عدم وابستگی جنبش را تحت تأثیر قرار میدهد. اما، گزینۀ مقبول که اتکا به نیرویی است که جنبش، داعیۀ نمایندگی آن را دارد و استقلال سیاسیاش را نیز حفظ میکند، به دلیل شکافی که پیش از این اشاره شد، غیر ممکن شده است. بدین ترتیب گفتار و رفتار سیاسی که جنبش دانشجویی را از بدنۀ خود جدا کرده است، استقلال سیاسی و اقتصادی جنبش را نیز از خود متأثر کرده و یکی از عواملی است که در عمل جنبش را در دامن قدرت سیاسی میاندازد.
تقابل عريان جنبش دانشجويي با قدرت سياسي و شکاف جنبش دانشجویی با بدنه، محدوديت ديگري را نيز به همراه آورده است. جنبش دانشجويي به دليل درگيري خود با قدرت سياسي حاکم و ناتوانی در تحمیل خواستهای خود با حمایت بدنه، از حقوق اوليۀ خود در دانشگاهها محروم شده است. حاکمیت با به رسمیتنشناختن تشکلهای منتقد و تعلیق برخی از انجمنهای اسلامی و عدم اعطای مجوز به فعالیتهای مجموعههای مستقل، عملاً نه تنها بخش عمدۀ جنبش دانشجویی را از حقوقی چون استفاده از امکانات فضاهای دانشگاهی، برگزاری نشستها و تجمعها و انتشار آزاد نشریات دانشجویی محروم کردهاست بلکه کمکهای مالی قانونی را نیز عمدتا در اختیار جریانهای همسو با حاکمیت قرار است.(16) جنبش دانشجوييِ جدا مانده از جامعۀ دانشجويي نیز توان چانهزني و اعمال قدرت بر نهادهاي تصميمگيري در دانشگاهها را براي دريافت اين حقوق ندارد. البته نگاه سیاسی و تعبير وهمآلود استقلال مالي از قدرت در ميان کوشندگان جنبش دانشجويي با تصور اینکه استفاده از اين منابع، بر استقلال اين نهادها خدشۀ جدي وارد ميكند بر پیگیرنشدن آنان برای دستیابی به حقوق پیش گفته مؤثر بوده است. نگاه به درون و ترمیم شکاف جنبش و جامعۀ دانشجویی میتواند این معادلات را به نفع استقلال سیاسی و مالی جنبش دانشجویی تغییر دهد.
تقابل عريان جنبش دانشجويي با قدرت سياسي و شکاف جنبش دانشجویی با بدنه، محدوديت ديگري را نيز به همراه آورده است. جنبش دانشجويي به دليل درگيري خود با قدرت سياسي حاکم و ناتوانی در تحمیل خواستهای خود با حمایت بدنه، از حقوق اوليۀ خود در دانشگاهها محروم شده است. حاکمیت با به رسمیتنشناختن تشکلهای منتقد و تعلیق برخی از انجمنهای اسلامی و عدم اعطای مجوز به فعالیتهای مجموعههای مستقل، عملاً نه تنها بخش عمدۀ جنبش دانشجویی را از حقوقی چون استفاده از امکانات فضاهای دانشگاهی، برگزاری نشستها و تجمعها و انتشار آزاد نشریات دانشجویی محروم کردهاست بلکه کمکهای مالی قانونی را نیز عمدتا در اختیار جریانهای همسو با حاکمیت قرار است.(16) جنبش دانشجوييِ جدا مانده از جامعۀ دانشجويي نیز توان چانهزني و اعمال قدرت بر نهادهاي تصميمگيري در دانشگاهها را براي دريافت اين حقوق ندارد. البته نگاه سیاسی و تعبير وهمآلود استقلال مالي از قدرت در ميان کوشندگان جنبش دانشجويي با تصور اینکه استفاده از اين منابع، بر استقلال اين نهادها خدشۀ جدي وارد ميكند بر پیگیرنشدن آنان برای دستیابی به حقوق پیش گفته مؤثر بوده است. نگاه به درون و ترمیم شکاف جنبش و جامعۀ دانشجویی میتواند این معادلات را به نفع استقلال سیاسی و مالی جنبش دانشجویی تغییر دهد.
دموكراسي: هم ابزار، هم هدف
جامعة دانشجویی نمونه و برشی است از کل جامعه و اثرپذیر از جریانهای ساری در آن. با عنایت به واقعیت متکثر امروزی جامعه ایران انتظار میرود جامعة دانشجویی نیز از تنوع و تکثر در همۀ ابعاد برخوردار باشد. پذیرش این واقعیت بايد همواره مدنظر جنبشِ دانشجویی قرار گيرد. از این رو دور شدن از كوشش در جهت رسيدن به وحدتِ محتوايي و تلاش براي فراهمكردن زمينههاي مناسبِ بروز چندگانگیها باید اهم تلاش فعالان دانشجویی را به خود اختصاص دهد. حال آنکه در حال حاضر شرايط به گونهاي پيشرفته كه جامعة دانشجویی دانشگاههای کشور متکثرتر از جنبش دانشجویی است و كوشش جنبش در جهت هماهنگتركردن نيروها یا در برخی مواقع حذف جريانهای مخالف است.
نگاه قدرتمدار، نداشتن بستر مناسب براي رشد انديشههاي دموكراتيك، فقدان فرهنگ بالنده و سامان دهندۀ روابط دموكراتيك در نهادهاي اجتماعي و نداشتن الگوي مناسب در ميان احزاب و جريان هاي روشنفكري از عواملی بودند که سالها تشکلهای دانشجویی را شبه دموكراتيك و گاه اقتدارطلب نگاهداشتند. هرچند تحولات جنبش طي دو دهة اخير سمت و سوي پذيرش گفتارهاي دموكراتيك را داشته است و فعالان کنونی، نقشآفرينان دهههاي پيشين را نقد ميکنند(17)، ولي در عمل كاستيهايي ديده ميشود. جنبش دانشجويي ضمن آنكه دموکراسی و ملزومات آن را بعنوان یک انديشه حمايت و تبليغ مینمايد، بايد هر چه بيشتر آن را به منزلة یک روش و سياست در حرکت خویش نيز درنظر داشته باشد و توجه خود را توأمان به دموكراسي در انديشه و عمل معطوف نماید. علاوه بر این، پذيرش قواعد دموكراتيك مانع از سلطة ديدگاههاي حزبي كه ايدئولوژي خاصي را تبليغ مينمايند خواهدشد. بدينترتيب جنبش از اینکه بازوی احزاب و گروههای سیاسی شود نيز مصون خواهد بود. دموكراتيك بودن سازوكارهاي تشكلهاي وابسته به جنبش دانشجويي و انتخابي بودن آنها از سوي جامعة دانشجويي، شكاف بين جنبش و جامعة دانشجويي را نيز كمتر خواهد کرد.
امروز این پرسش جدی مطرح است که چگونه یک جامعۀ دانشجويي که كمتر و کمتر سياسي میشود، در رأسِ فراگیرترین تشکلِ خود، صرفاً نمايندگانی سياسي دارد؟ برای این پرسش دو پاسخ ميتوان يافت؛ يا تحكيم وحدت تنها باشگاهی براي علاقمندان به سياست شده است يا قدرت بطور دموكراتيك توزيع نميشود. منظم برگزارشدن انتخابات شوراي مركزي تحكيم و ديگر مجموعهها و طيشدن فرايندهاي دموكراتيك در روند انتخابات از نكات مهم و حساس است.
امّا رفع واقعی این مشکل را نمیتوان فقط به حسن نظر افراد موکول کرد. به فرض که در برههای به واسطة تعلق خاطر افرادی که در رأس تشکلات دانشجویی قرار گرفتهاند، هم انتخابات سالم برگزار شود و هم منظم، امّا واقعیت آن است که تشکل همچنان از نقطه نظر دموکراتیک آسیبپذیر باقی خواهد ماند. شاید بهترین راه، تدوین اساسنامة جدیدی باشد که در آن فراکسیونهای مختلف به رسمیت شناخته شوند و تدبیری اندیشیده شود که همة فراکسیونها دستِکم یک نماینده در سطوح رهبری تشکلها داشته باشند. دموکراسی فقط تناسب میان رأی و نمایندگی نیست، دموکراسی تلاش برای جلب مشارکت و ایجاد فضایی است که در آن گروههای اقلیت نیز بتوانند صدایی داشته باشند. پذیرش وجود فراکسیونهای مختلف و تبیین نوعی سهمیهبندی برای این فراکسیونها راهی است که مهّمترین و دموکراتترین احزاب اروپایی بعد از بیش از صد سال سابقة فعالیت به آن رسیدهاند. تشکلهای دانشجویی که مسلماً به اندازة این احزاب دغدغة قدرت ندارند، بایدبتوانند از این تجارب سود ببرند.
جنبش یا حزب
در سالهای دهۀ هفتاد که جنبش دانشجویی و تشکلهای آن از اردوی حاکمیت بتدریج خارج میشدند و تحولات نظری با ورود اندیشههای نو در آنها مشاهده میشد، فرصت مناسبی فراهم بود تا جنبش دانشجویی خود را از سیطرۀ قدرت خارج و پیوند خود را با جامعه تحکیم بخشد. ولی با مسئولیت و نقشی که نیروهای سیاسی در فقدان کارآیی احزاب و نیروهای سیاسی بر دوش آنها قراردادند و جایگاهی که رهبران این جنبش به عنوان نوک پیکان حرکتهای سیاسی برای خود قائل بودند،(18) این امر محقق نشد. از نیمۀ دهۀ هفتاد تا پایان این دهه نقش حزبی جنبش دانشجویی از سوی اصلاحطلبان جبهة دوم خرداد(19) و حتی شخص خاتمی(20) توجیه و تفسیر شد. با آشکارشدن ناکامی اصلاحطلبان حکومتی در پیشبرد اصلاحات و ناتوانی در پاسخگویی به مطالبات جامعه و زیرمجموعههای آن چون جامعه دانشجویی، بحث کارکرد جنبش دانشجویی بالا گرفت. در سال 79 دو گرایش در میان فعالان تحکیم وحدت به چشم میخورد: یکی گرایشی که معتقد بود تحکیم وحدت باید به شکل یک حزب وارد عرصه سیاسی شود و گرایش دیگر که خصلت جنبشی را تجویز میکرد.(21) تحولات به سویی پیش رفت که کلّ جنبش دانشجویی بیش از پیش به سوی حرکتهای سیاسی و حزبی سوق پیدا کند. پس از خروج جنبش از جبهة دوم خرداد، در خلأ قدرتی که توانایی هدایت جنبش را داشته باشد، و در فضای تعلیق استراتژی در میان فعالان سیاسی و احزاب تحولخواه، غریزة فعالان آن جنبش و باورهای نادرست نهادینه شده در جنبش دانشجویی بود که به حرکتهای آن جنبش جهت میداد. احساس وظیفۀ فعالان جنبش در خارجکردن جامعه از فضای ساکن موجود، قائلشدن نقش رهبری و پیشرو برای خود و توجه بی حدّ و حصر به ساختار قدرت سیاسی، تشکلهای دانشجویی را به شبهحزبهای سیاسی تبدیل کرد. درحالیکه خیلی زود روشن شد این جنبش نه دارای توانی است که اینچنین مسئولیت سنگینی را تحمل کند و نه ساختار و خاستگاه آن تناسبی با نقش حزبی و رهبری اصلاحات دارد. بنابراین نقشآفرینی جنبش دانشجویی در جایگاه احزاب با نواقص و آسیبهای عمدهای برای این جنبش همراه شد.
مجموعههای متعلق به جامعۀ مدنی چون تشکلهای مستقل دانشجویی هنگامی به ابزار رشد جامعة مدنی تبدیل میشوند که هم به صورت نهاد ریشهدار اجتماعی درآیند تا از گزند دستاندازی ارباب قدرت در امان بمانند و هم از استقلال و خودمختاری بهرهای داشته باشند تا بتوانند از منافع اعضای خود در برابر منافع دیگران دفاع کنند. حزبی و سیاسیشدن جنبش دانشجویی از آنجاییکه نگاهی تکبعدی را بر این جنبش تحمیل میکرد که شاید مورد علاقة گروه کثیری از جامعه دانشجویی نباشد، فاصله قابل توجهی بین جامعة دانشجویی و جنبش دانشجویی ایجاد کرد و بهنوعی آنها را از ریشة اجتماعیِ خود جدا کرد. البته هزینۀ سنگین فعالیتهای سیاسی و فشارهای حاکمیت از دیگر دلایل این جدایی بود که پیش از این به آن پرداخته شد.
انجام
هرچند جنبش دانشجویی، بهویژه تحكيم وحدت و انجمنهای اسلامی به عنوان قديميترين و گستردهترين نيروهاي دانشجويي، تحولات عمدهاي را طي دهههاي گذشته پشت سر گذاشتهاند و اكنون نيز به نقدِ خود ميپردازند و به برخي از موارد پيشگفته نيز اشاره دارند(22) ولي به نظر ميرسد در آسيبشناسي آن رویکردهای نادرست و ريشهيابي ضعفها هنوز با دشواریهایی مواجه و بهتبع آن از تغییر ساختارها و رویهها در جهت بهبود وضعیت در برخی عرصهها ناتوان هستند.
با توجه به تجربههای موفق اثرگذاری مجموعههای پاییندستی بر مجموعههای فراگیرتر در سالهای 76 تا 84، مانند تأثیر تغییرات دموکراتیک انجمنهای اسلامی بر دفتر تحکیم وحدت و جنبش دانشجویی، امروز نیز میتوان انتظار داشت این انجمنها یا تشکلهای خُردتر در دانشگاهها نقش تغییرات اصلاحی را برعهده گیرند. از لحاظ نظری اگر مجموعههای گوناگون اصلاحات را برعهدهگیرند تنوع و تکثر جامعة دانشجویی به کلّ مجموعه منتقل میشود. برای حصولِ دموکراسی، «برآیند بردارهای متکثر، از پایین» نسبت به «اعمالِ برداری واحد از بالا» نتیجۀ مناسبتری دربرخواهد داشت. از نظر عملی نیز تغییرات در اساسنامهها و رویههای انجمنها و مجموعههای دانشگاهی با دشواریهای کمتری نسبت به مجموعۀ فرادانشگاهی و گستردهای چون دفتر تحکیمِ وحدت روبروست. مسلماً تغییرات اساسنامهای و تحولات تشکیلاتی در مجموعههای کوچکتر از نظر «کمیتۀ نظارت بر تشکلهای دانشجویی» با دیدۀ اغماض بیشتری نگریسته میشود، بهویژه که این اصلاحات در چارچوب بحثهای پیشگفته در جهتهای کمتر سیاسی صورتگیرد.(23)
سخن آخر آنکه باید در زمینة مشخصشدن منابع مالی توجه خاصی مبذول داشت. در تشکلهای دانشجویی، اتّکا به منابع مالی درون مجموعهای میتواند استقلال مالی و به تبع آن استقلال سیاسی آنها را تأمین نماید. دریافت حق عضویت، آبونمان و فروش نشریات دانشجویی و بلیط فروشی برای برگزاری مراسم، میتواند از درآمدهای سالم تشکلهای دانشجویی باشند.(24) الزام به اعلام عمومی و شفاف دخل و خرج در فواصل زمانی معین، از انحراف مجموعهها از مسیر معیّن جلوگیری میکند.
1. برای نمونه در بیانیه دفتر تحکیم وحدت درخصوص اعلام تشکیل ستاد بزرگداشت مراسم سیزده آبان در سال 1374 میخوانیم: «اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان دانشگاههای سراسر کشور در دفتر تحکیم وحدت، بعنوان وارثان فاتحان انقلابی جاسوسخانه آمریکا، همچون سنوات گذشته مراسم بزرگداشت این روز را با برپایی هفته مبارزه با استکبار جهانی برگزار خواهد نمود...». جالب توجه است که این بیانیه همراه است با موج اعتراضات انجمنهای اسلامی و دفتر تحکیم وحدت به برهم زدن سخنرانی عبدالکریم سروش در دانشکده فنی دانشگاه تهران توسط انصارحزب الله که نشان از تغییرات عمدۀ ذهنی پیشروان دفتر تحکیم است. در همین روز تحکیم وحدت در بیانیهای جداگانه «تأمین حقوق اساسی همة آحاد ملت در بستر جامعهای بالنده» و « ایجاد فضایی سالم و به دور از خشونتها و انحصارطلبیها» را خواستار میشود. نقل از روزنامة سلام، 30 مهرماه 1374.
2. سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که در دهۀ هفتاد نفوذ قابل توجهی بر دفتر تحکیم وحدت داشت در ارگان خود، هفتهنامۀ عصرما، تجربۀ سفارت آمریکا را با نقش مؤثر در انتخاب خاتمی در دورۀ هفتم ریاست جمهوری برای جنبش دانشجویی، میسنجد: «انجمنهای اسلامی دانشجویان، اصیلترین جریان دانشجوییِ پیرو خط امام هستند که تاکنون نقش فعالی در صحنههای مختلف ایفا کردهاند و دفتر تحکیم وحدت به عنوان فراگیرترین تشکل دانشجویی کشور، پس از انقلاب اسلامی در هر دورهای در جبهۀ امام و انقلاب قرار داشته و از تسخیر لانۀ جاسوسی آمریکا تا انتخابات هفتمین دورۀ ریاستجمهوری به تکالیف خود عمل کرده است.» شمارة 81، 30مهر1376، ص1.
4. برای نمونه بنگرید به مناظرۀ سیاسیراد و حجتی اعضای اسبق تحکیم وحدت در نشستی در دانشگاه تهران، 12آذر1386؛ در:
http://isna.ir/Main/NewsView.aspx?ID=News-1044987
5. با توجه به تجربۀ تاریخی، واکنشهای سال گذشته به این مسائل، انتظارات را برآورده نمیکند؛ در شروع سال تحصیلی 1327 اسمنویسی دانشجویان دانشگاه تهران موکول به گرفتن «تعهدنامه» برای عدم دخالت در سیاست در دانشگاه شد. بسیاری از دانشجویان از ثبتنام خودداری کردند. دانشگاه به هیجان آمد. با تهدید دانشجویان به اخراج از دانشگاه و ادامة مقاومت تعداد زیادی از آنان، از هر دانشکده تعداد زیادی از دانشجویان اخراج شدند. این اعتراضات و تجمعها مقدمۀ تحولاتی شد که منجر به تشکیل سازمان دانشجویان کوی دانشگاه و بهدنبال آن سازمان دانشجویان دانشگاه تهران شد. بنگرید: ابوالحسن ضیاء ظریفی، سازمان دانشجویان دانشگاه تهران (تهران: نشر شیرازه، 1378) صص 63-61.
6. شعار اصلاحات بنیادین در نامههای موسوم به 565 امضاء و 625 امضاء تبلور پیدا کرد. تعداد عمدهای از امضاء کنندههای بیانیههای مزبور را نیروهای سیاسی دانشگاهها (فعالان جنبش دانشجویی) تشکیل میدادند. اتفاقاً با تأکید خاص تهیهکنندگان نامهها ذکر فعال دانشجویی پس از نام امضاءکنندهها نقش دانشجویان را در نقش داشتن در تهیه این بیانیهها و حمایت آنان پررنگ کرده بود. این سلسله نامهها حاصل همگامی کامل جنبش دانشجویی در آن مقطع با نیروهای اپوزیسیون قائل به اصلاحات بنیادین بود.
7. برای نمونه در اساسنامۀ سازمان دانشجویان کوی داشگاه که در 19آذرماه1328 به تصویب دانشجویان رسیده بود تبصرهای درج شده بود که «سازمان بههیچوجه در امور سیاسی و غیردانشجویی مداخلهای نخواهد داشت». این تبصره در نخستین جلسة عمومی سال 1329 با اوج گرفتن فعالیت سیاسی در کشور بنا به پیشنهاد اکثریت دانشجویان از اساسنامه سازمان حذف شد. بنگرید: ابوالحسن ضیاء ظریفی، همان، ص241.
8. نمونۀ چنین کنشهایی در سال 1373 تجربه شد؛ در آن سال بر مبنای لایحۀ برنامة دوم که دست دولت را در اخذ 30 درصد از هزینههای تحصیلی دانشجویان از آنان باز میگذاشت، دولت هاشمی در قانون بودجۀ آن سال، اخذ شهریه از دانشجویان به ازای هر واحد مردودی را جای داد. این امر برای مخالفت با سیاستهای دولت هاشمی بهانهای دراختیار انجمنهای اسلامی که در آن زمان تحت نفوذ جناح چپ حاکمیت بودند قرارداد. اعتراضها و مخالفتها با این سیاست به دلیل ویژگی صنفی و ملموس آن از حمایت گستردة جامعة دانشجویی برخوردار شد و به عقبنشینی دولت و مخالفت مجلس و حذف تبصره مذکور انجامید. این رویدادها مقدمهای شد برای همگامیهای آیندۀ انجمنهای اسلامی با جامعة دانشجویی که به انتخابات سال 1376 ختم شد. گزارش اعتراضات دانشجویی و واکنشهای نمایندگان مجلس و اعضای دولت در روزنامة سلام ماههای مهر، آبان و آذر 1373 درج شده است.
10. State
12. این قاعده را میتوان در اثر قدرت منبع تغذیه در مدارهای الکتریکی شبیهسازی کرد: برای کم کردن جریان در یک مدار الکتریکی ساده یا پیچیده، تضعیف منبع تغذیه شرط لازم نیست. در هر نقطة مدار، بویژه نقاط حساس با بکارگرفتن مقاومت، جریان حاصله از منبعِ اعمال قدرت محدود میشود. تفاوتي نيست كه اين مقاومت بلاواسطه از منبع باشد و در تماس مستقیم با آن یا در انتهاي مدار بدون هیچ ارتباط مشخص با منبع. در هر دو حالت امکان محدودکردن قدرت وجود دارد. مقدار جریان حاصله از منبع وابسته به روابط و معادلات بین اجزاء مدار میباشد.
13. در نشست گرگان دفتر تحکیم وحدت (ا مرداد 1379) زمزمههای این بحث شکل گرفت. دوری از قدرت، نقد پروژۀ اصلاحات، خروج از رویکرد حزبی یا به نوعی لغو اتحاد استراتژیک با تعقیبکنندگان برنامة اصلاحات از درون، از همین نشست آغاز گردید. نشست گرگان که بعدها به نشست عبور از خاتمی معروف شد نطفۀ اولیۀ جریانی بود که در نشستِ الزهرا (اسفند1381) با شعار خروج از جبهه دوم خرداد رسماً اعلام گردید. در عمل دوری از قدرت به دوری از حاکمیت و اصلاحطلبان مشارکت-مجاهدین تقلیل پیدا کرد و استقلال جنبش را به مفهوم عام به همراه نیاورد.
14. پس از انتخابات اولین دوره شوراها و ششمین دوره مجلس که بخشی از نیروهای دانشجویی نامزد شدند و همچنین مقبولیت لیست اعلام شده توسط دفتر تحکیم وحدت، احزاب و نیروهای سیاسی توجه خاصی به دانشگاه و تشکلهای عمدة آن نشان دادند. و عملاً این تشکلها وارد مسائل سیاسی معطوف به حوزة قدرت گردیدند. رقابت در حوزة قدرت در این جنبش سر گرفت و هرکدام از احزاب سعی بر آن داشت جنبش دانشجویی بویژه اعضای دفتر تحکیم وحدت را به سوی خود جذب کند. افرادی نیز از این طریق داخل قدرت شدند. افرادی که داخل قدرت شدند دیگر قادر نبودند نقش دانشجویی خود را ایفا کنند و عملکرد آرمانگرایانه و یا انتقادی داشته باشند.
16. در هشت ماهة آغازین سال 1385 با وجود شکلگیری تشکلهای جدید دانشجویی چون جنبش اعتدال اسلامی، جنبش عدالتخواه دانشجویی، جامعة اسلامی دانشجویان، اتحادیة انجمنهای اسلامی دانشجویان، مجمع اسلامی دانشجویان و ... ، 13 واحد پیشین انجمن اسلامی دانشگاهها که منتقد دولت بودهاند تعلیق شدند و تنها در این مدت دو انجمن اسلامی امکان برگزاری انتخابات آزاد شورای مرکزی خود را یافتند. روزنامه کارگزارن، 23 آبان 1385.
emruz.info/ShowItem.aspx?ID=449&p=1 - 99k
18. بنگرید به گفتوگوی نیما فاتح عضو شورای مرکزی تحکیم با روزنامة بهار: «تقویت جایگاه جنبش دانشجویی در حوزۀ عمومی مهم به نظر میرسد، البته نباید فراموش کرد که جایگاه جنبش دانشجویی در پروژۀ اصلاحات سیاسی بهگونهای است که خالیکردن این جایگاه به ضرر کل اصلاحات تمام میشود. به همین دلیل جنبش دانشجویی با درک مسئولیت خطیر خود در کنشهای سیاسی روز دخالت و از اصلاحات جانانه دفاع میکند.» روزنامة بهار، 21 تیر 1379.
19. عباس عبدی در همایش «از دیروز تا فردای» دفتر تحکیم وحدت عنوان میکند: «وقتی حکومت شروع به زدن احزاب میکند افراد سیاسی مجبورند پشت دانشجویان پنهان شوند. بههمین دلیل جنبش دانشجویی اهمیت مییابد... وقتی جنبش دانشجویی قدرت پیدا میکند به مثابه یک حزب عمل میکند همانطور که بسیاری از جنبشهای دانشجویی در انتخابات ریاست جمهوری مثل حزب وارد عمل شدند.» روزنامة آفتاب امروز، شمارۀ 63، 12آبان1378 .
20. خاتمی در مراسم روز دانشجو در دانشگاه تربیت مدرس میگوید: «چون هنوز نهادهای جامعۀ مدنی در جامعه ما شکل نگرفته و باور نشده است کارکردهای این نهادها به گروهها و تشکیلاتی منتقل میشود که به ضرورت نباید این کارها را انجام دهند و بههمین دلیل مطبوعات و دانشگاه بار فقدان این نهادها را بهدوش میکشند.»، روزنامه دوران امروز، شمارۀ 22، 17آذر1379.
22. بيانيه دفتر تحكيم وحدت به مناسبت آغاز سال تحصيلي جديد در سال 1386: بر تمرکز فعالیتهای خود در داخل دانشگاهها تأکید نموده است: «به دفاع همهجانبه از آزادیهای آکادمیک و بسترسازی برای استقلال دانشگاه ادامه میدهیم... متأسفانه نقطه ضعف جنبش دانشجویی در سالیان اخیر کم توجهی به مسائل اجتماعی و مشکلاتی از قبیل فقر، بیکاری، اعتیاد، تورم، فحشا، وضعیت کودکان و سالمندان بی سرپرست، معلولین و جانبازان، زندانیان و حادثه دیدگان بلایای طبیعی نظیر سیل و زلزله و سایر معضلاتی که جامعه با آنها دست و پنجه نرم میکند، بوده است... توجه هرچه بیشتر به این عرصه باید با پرهیز از نگاه سیاست زدهای که همة مسائل را از دریچة سیاست مینگرد همراه شود... به نظر میرسد که تعیین دوبارة نسبت صحیح میان فعالیت دانشجویی و فعالیت سیاسی از چالشهای جدی پیش روی دانشجویان در سالهای آینده میباشد. دو اشتباه کلیدی انجمنهای اسلامی در سالیان گذشته که اولی عمل به مثابه یک حزب تمام و دومی تعبیر نادرست از رویکرد صحیح دوری از قدرت و بارشدن مطالبات انباشته شده اپوزیسیون بر بدنة نحیف دانشجویان بود...» .
23. نمونۀ قابل اعتنای چنین توجهی در اساسنامۀ سازمان دانشجویان کوی دانشگاه که در سال 1328 تصویب گردید یافت میشود؛ این سازمان از انجمنهای سخنرانی و تفریحات و موسیقی، ورزش و بهداشت، کتابخانه و روزنامه، مالی و صندوق تعاون و انجمن رستوران و کارهای عمومی تشکیل شده بود. بنگرید: ابوالحسن ضیاء ظریفی، همان، ص242.
24. کنفدراسیونهای دانشجویی خارج از کشور در سالهای دهۀ هفتاد میلادی با درنظرگرفتن حساسیتهای لازم نسبت به منابع مالی، از طریق حق عضویت، آبونمان نشریات، کمکهای مالی کوچک و جمعآوری پول در مناسبتهایی مانند نوروز توانستند کاملاً استقلال مالی خود را حفظ کند و همواره در پاسخ به اتهامات رژیم شاه مبنی بر رابطۀ مالی کنفدراسیون با دولتها و سازمانهای خارجی آماده بودند گزارش جزئیات دقیق درآمدها و هزینههای کنفدراسیون را منتشر نمایند. بنگرید به: افشین متین، کنفدراسیون، ترجمۀ ارسطو آذری (تهران: نشر شیرازه، 1378)، صص318-316.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر