صفحات

۱۳۸۹ مرداد ۸, جمعه

قدرت ارتباط های ضعیف - 1



تاملی در چگونگی تقویت شبکه های اجتماعی غیررسمی


سرآغاز
میرحسین موسوی در بیانیه هجدهم یا منشوری برای جنبش سبز بار دیگر نقش شبکه های اجتماعی در پیشبرد جنبش سبز را یادآور شد و  «گسترش و فعال سازی» شبکه های اجتماعی –واقعی و مجازی- را از «راهکارهای محوری» دانست(1). اردشیر امیرارجمند نیز که از او به عنوان مشاور نزدیک میرحسین نام برده می شود در گفت و گویش با جرس، یافتن «راهکارهای توسعه و توانمند سازی شبکه های اجتماعی» را از «مسایل مهم جنبش»  یاد می کند و بر این باور است «این امر باید به صورت  جدی در دستور کار همه فعالان جنبش باشد»(2).  هرچند این تاکید بر لزوم تقویت، گسترش و توانمندسازی شبکه های اجتماعی در چند ماه گذشته از سوی رهبران جنبش سبز، نزدیکان آنان و برخی نخبگان بارها تکرار شده است، اما به باور نویسندۀ این سطور هنوز پرسش های ابتدایی در ماهیت این شبکه ها و راهکارهای عملیِ تقویت و گستردگی آن ها بی پاسخ مانده است و نیاز به بحث و گفت و گوی بیشتری برای روشن شدن موضوع دارد. در این نوشته بر آنم با بازتعریف آنچه که به آن شبکه اجتماعی جنبش سبز گفته می شود و نقش هایی که برای آن متصور می توان بود به راه های تقویت شبکه های اجتماعی جنبش سبز بپردازم و از این رهگذر بر اهمیت ارتباط های ضعیف افراد در نفوذ جنبش سبز میان گروه های مختلف اجتماعی تاکید کنم.

شبکه های رسمی، غیررسمی؛ شبکه های حقیقی، مجازی
عموما هنگامی که از شبکه های اجتماعی در جنبش سبز یاد می شود آن چه که بیشتر مورد توجه قرار می گیرد شبکه هایی تشکیلاتی است که رهبری آن بشکل هرمی است و در آن ارتباط های سازمانی یا شبه سازمانی بین افراد برقرار است. البته نوع دیگر از شبکه ها نیز با عنوان شبکه های اجتماعی مجازی مانند فیس بوک و بالاترین که کاربران بطور مجازی در گروه های مختلف گرد هم می آیند نیز مورد توجهند. اما آن چه که کمتر مورد توجه قرار می گیرد شبکه های شخصی افراد است که مجموع آن ها ترکیب های گوناگونی از شبکه های اجتماعی را تشکیل می دهد. این نوع شبکه ها بر خلاف شبکه های نوع اول عموما تک سطحی است و افراد رابطه تشکیلاتی با یکدیگر ندارند، بلکه به واسطه شغل، محل زندگی، پیوند خانوادگی، و غیره با یکدیگر مرتبط هستند.
با این تفسیربرای شبکه های اجتماعی دو نوع دسته بندی پیشنهاد می شود که برای توضیح و تشریح نقش شبکه های اجتماعی در جنبش سبز و راه های تقویت آن این دسته بندی ضروری می نماید. شبکه ها را می توان از نظر ارتباط های تشکیلاتی به شبکه های رسمی و غیررسمی و از نظر جنس به شبکه های حقیقی و مجازی دسته بندی کرد.
بطور خلاصه منظور ما در این نوشته از شبکه های «رسمی» شبکه هایی است که توسط احزاب یا نیروهای سیاسی سازماندهی می شوند و بخشی از آن شامل اعضای سازمانی و بخش دیگر شامل هواداران است. و مراد ما از شبکه های اجتماعی «غیر رسمی» همان شبکه های خانواده ها، دوستان، هم کلاسی ها، همکاران، هم محله ای ها، و از این دست است. منظور از شبکه های «حقیقی» که در دنیای واقعیت وجود دارند و شبکه های «مجازی» که در فضای اینترنتی موجودند نیز روشن می نماید.

شبکه های اجتماعی؛ منبع خبر، منبع انگیزش
اگر بخواهیم به بحث مرکزی این نوشته یعنی چگونگی تقویت شبکه های اجتماعی جنبش سبز نزدیک شویم، ابتدا باید به نقش شبکه های اجتماعی در جنبش اجتماعی بپردازیم تا از پس آن بتوانیم راجع به تقویت و توانمندی شبکه های اجتماعی در برعهده گرفتن و اجرای آن نقش ها نظری ارائه دهیم.
شبکه های اجتماعی در جنبش های اجتماعی می توانند دو نقش کلیدی برعهده داشته باشند؛ نخست، در معرض جنبش قرار دادن افرادِ همسو و همدل با جنبش از طریق تکثیر آگاهی، توزیع اخبار و انتشار برنامه ها و تحولات جنبش. دوم، افزایش انگیزه اجتماعی و اخلاقی مشارکت و انگیزه رسیدن به نفع عمومی که  به مشارکت در جنبش اجتماعی می انجامد.(3) یک هنجار به نفع مشارکت در یک جنبش اجتماعی در شبکه ای اجتماعی شکل می گیرد. هرچه یک فرد بیشتر درگیر شبکه های اجتماعی باشد این هنجار بیشتر بر او موثر خواهد بود و انگیزه ای برای مشارکت در او ایجاد خواهد کرد. برای نمونه اگر در محیط کاریِ یک فرد بیشترِ همکاران در جنبش سبز مشارکت داشته باشند و هنجاری به نفع مشارکت در جنبش سبز شکل گرفته باشد، عدم مشارکت برای فرد دشوار تر و نامحتمل تر خواهد بود نسبت به فردی که برای مثال شبکه شخصی اش بیشتر خانوادگی است و هنجاری به نفع مشارکت در آن وجود ندارد. نمونه دیگر، عضو رسمی یک حزبِ درگیر در یک جنبش اجتماعی به واسطه قرار داشتن در شبکه رسمی آن حزب بطور مستمر از طریق ارتباط های تعبیه شده در ساختار شبکه ای حزبی از اخبار و برنامه های جنبش مطلع می شود و نسبت به یک فرد عادی، بیشتر در معرض جنبش اجتماعی قرار می گیرد.
بنابراین افرادی که همدل و همسو با جنبش سبز هستند از طریق شبکه های اجتماعیِ رسمی و غیررسمی، مجازی و حقیقی از اخبار و تحولات جنبش باخبر می شوند و بدین ترتیب در معرض جنبش قرار می گیرند و سپس از همان طریق انگیزه آنها به حدی افزایش می یابد تا از موانع مشارکت در جنبش گذر کنند.
اما تحت سیطره حکومت های اقتدارگرا که هیچ گونه کار حزبی و تشکیلاتی پذیرفتنی نیست، شبکه های رسمی توان نقش بازی کردن خود را از دست می دهند، چرا که امکان بسیج، سازماندهی و خبررسانی عملا وجود ندارد. بنابراین نقش شبکه های اجتماعی غیررسمی نسبت به شبکه های رسمی در آگاهی رسانی و در انگیزش پررنگ تر است. (4) و همچنین بدلیل عدم وجود رسانه های آزاد و مستقل نقش رسانه ها و شبکه های مجازی چون سایت های اینترنتی و نوع دیگری از رسانه های غیرحقیقی چون شب نامه ها و دیوارنویسی ها(5) نیز نسبت به رسانه های حقیقی چون مطبوعات و تلویزیون قابل توجه تر است.
با این دو پیش فرض:
یک- در معرض جنبش قراردادنِ جامعه و بالابردن انگیزه افراد برای مشارکت دو نقش اساسی شبکه های اجتماعی در جنبش سبز هستند.
و دو- در شرایط کنونی جامعه و ساختار سیاسی ایران شبکه های اجتماعی غیررسمی به شکل قابل توجهی از شبکه های رسمی در پیشبرد اهداف جنبش سبز بااهمیت ترند،
به این پرسش خواهیم رسید که تقویت چه ویژگی هایی از شبکه اجتماعی غیررسمی جنبش سبز، عملی شدن این نقش ها را تسهیل می کند و به کارکردهای شان بیشتر فایده می رساند؟

تقویت شبکه های اجتماعی؛ چگونه و با چه هدفی؟
اردشیرامیرارجمند ادعا می کند «تا حدی رسانه می تواند [...] نقش تعیین کننده ای را در توانمند سازی شبکه های اجتماعی [...] داشته باشد»(6). اما در این اظهارنظر روشن نیست که رسانه فراگیر –که احتمالا منظور شبکه تلویزیونی ماهواره ای است- چگونه قادر است در توانمندسازی  شبکه های اجتماعی  عمل کند و چه ویژگی هایی از یک شبکه اجتماعی را تقویت می کند که آن را قادر کند در نقش های خود کاراتر عمل کند؟ مسلما  نظر امیرارجمند و موسوی این نیست که با استفاده از رسانۀ فراگیر، شبکه های اجتماعی «رسمی» به طریقی سازماندهی و تقویت شود؟ چرا که خود امیرارجمند نیز اذعان دارد «در شرایط کنونی داشتن رهبری هرمی و کلاسیک بسیار دشوار و شاید غیرممکن باشد» و «بخشی از رهبری جنبش باید غیر متمرکز و از طریق شبکه های اجتماعی صورت گیرد»(7). موسوی نیز خود در بیانیه شماره 11 تمایز آنچه از شبکه های اجتماعی و راه سبز امید درنظر دارد را با یک حزب سیاسی بروشنی بیان کرده است و پیشنهاد «تقویت و تحکیم» شبکه هایی را داده است که با تعریف پیش گفتۀ شبکه های غیررسمی همخوان است. (8)
برداشت دیگر از این سخنان امیرارجمند نیز نادرست است که رسانه فراگیر نه در تقویت شبکه اجتماعی بلکه به عنوان جایگزین، باید  کاستی های نقشِ در معرض جنبش قرار دادن شبکه های اجتماعی را جبران کند؟ بحث بر سر جایگزینی رسانه به جای شبکه اجتماعی یک بحث است، بحث بر سر تقویت شبکه های اجتماعی بحثی دیگر. بحث ما بر این پایه است که حضور شبکه های اجتماعی ضرروی است ولی باید راهکارهایی یافت تا آن را تقویت و توانمند کرد. این تصور نادرست است که رسانه می تواند نقش های شبکه های اجتماعی را برعهده گیرد. بر این اساس دراین نوشته تمرکز ما صرفا بر شبکه های غیررسمی و شبکه های مجازی است که تقویت شبکه های اجتماعی غیررسمی را در همین جا دنبال خواهم کرد و بحث بر سر شبکه های اجتماعی مجازی را به نوشته ای مجزا واگذار میکنم.
تقویت شبکه های اجتماعی غیررسمی به چه شکل است؟ و بهتر بگوییم تقویت چه ویژگی ها و چه جنبه هایی از شبکه های اجتماعی برای یک جنبش اجتماعی -در این جا جنبش سبز- با اهمیت است؟ آیا اندازه، تراکم یا ترکیب شبکه های اجتماعی همیشه با اهمیت هستند؟ آیا تقویت یک شبکه اجتماعی غیررسمی همواره با مستحکم شدن رابطه افراد صورت می گیرد؟ مهندس موسوی در توضیح خود بر چگونگی تقویت شبکه های اجتماعی وجه استحکام رابطه ها را مدنظر داشته است، آنجا که تاکید بر افزایش تعداد ملاقات افراد در شبکه های اجتماعی غیررسمی می کند. (9)
ادعای این نوشته این است که تنها راه تقویت شبکه های اجتماعی، استحکام رابطه ها نیست، بلکه بسته به کاربرد و نقش یک شبکه اجتماعی، ویژگی ها و عناصری از یک شبکه اجتماعی اهمیت می یابند که یکی از آنها رابطه های مستحکم است. برای یافتن راه هایی برای توانمندی و تقویت شبکه اجتماعی جنبش سبز، باید با توجه به نقش هایی که می تواند یک شبکه اجتماعی در جنبش سبز ایفا کند و با توجه به کاستی ها و نگرانی هایی که در این جنبش وجود دارد به راه های گوناگون تقویت و توجه به عناصر مختلف شبکه های اجتماعی اندیشید و آن ها را بکار بست.
یکی از نگرانی هایی که پیرامون جنبش سبز مکررا به گوش می رسد، عدم گستردگی و نفوذ آن در میان گروه های مختلف اجتماعی از جمله، کارگران، اقوام یا فرودستان جامعه است.(10) اگر بخواهیم بر این وجه متمرکز شویم فاکتور دیگری جز استحکام و توسعه و گسترش که در بیانیه 18 موسوی و گفت و گوی امیرارجمند در کنار تقویت و توانمندسازی آمده است، توجهش ضروری به نظر می رسد که در ادامه به آن می پردازم.

قدرت ارتباط های ضعیف (11)
اینکه شبکه اجتماعی غیررسمی (از این پس هرجا به شبکه اجتماعی اشاره کردم منظورم شبکه اجتماعی غیررسمی است) با ارتباط های مستحکمی شکل گرفته باشد می تواند به همبستگی آن شبکه کمک کند، دیدگاه ها را به یکدیگر نزدیک تر و سرعت انتشار اخبار را در آن بیشتر کند. اما همواره رابطه های قوی و محکم نیست که باید در مرکز توجه قرار گیرند.
جامعه شناسان بر این باورند افرادی که به یکدیگر شبیه تر هستند یا اشتراکات فکری بیشتری دارند بیشتر محتمل است با یکدیگر ارتباط داشته باشند. از سوی دیگر ارتباط بیشتر موجب نزدیکی بیشتر فکری و بیشتر شدن اشتراکات خواهد شد. به عبارت دیگر در یک شبکه اجتماعی با ارتباط های قوی و مستحکم بسیار محتمل است افراد از نظر فکری به یکدیگر شبیه باشند. البته عکس آن نیز درست است که به دلیل شباهت های فراوان، این افراد ارتباط های قوی با یکدیگر دارند و در یک شبکه اجتماعی جای می گیرند.
شبکه خانوادگی را تصور کنید. ارتباط های مستحکم و مکرر افراد خانواده باهم، دلیل اشتراکاتِ –فکری- آن ها است. حال ارتباط دو خانواده در همسایگی یکدیگر را درنظر بگیرید. اگر دو تا از اعضای این دو خانواده به واسطه هم سن بودن یا هر اشتراک دیگری با هم ارتباط قوی داشته باشند، ارتباطهای دو خانواده بیشتر خواهد شد به شکلی که آنها شباهت های –فکری- می یابند و ارتباط دو خانواده به تعداد زیادی ارتباط های قوی بدل خواهد شد که دیگر نمی توان آن دو خانواده را دو شبکه مجزا نامید. اما اگر اعضای دو خانواده هیچ شباهتی با یکدیگر نیابند تنها روابط ضعیف میان اعضای این دو خانواده شکل خواهد گرفت و دلیل یا مدلول آن خواهد بود که این دو خانواده شبکه های اجتماعی مجزا با حداقل اشتراکات فکری هستند. اگر این بحث را تعمیم دهیم می توانیم ادعا کنیم  ارتباط ها بین دو شبکه اجتماعی متمایز و مجزا –که دارای ارتباط های قوی در درون خود است- از طریق رابطه های ضعیف بین افراد این دو شبکه برقرار است نه ارتباطهای قوی و مستحکم. چرا که ارتباط های قوی و مستحکم دلیل یا مدلول شباهتهای آن دو شبکه خواهد بود و به تبع آن نامتمایز بودن دو شبکه است.
بنابراین تفاسیر می توان چنین نتیجه گیری کرد که افرادی که در یک شبکه اجتماعی با ارتباطهای مستحکم و قوی قرار دارند از شباهت هایی –فکری- برخوردارند و بدلیل ارتباط مستمر و قوی ای که با هم دارند از اطلاعاتی مشابه و سطح آگاهی هایی یکسان برخوردارند  و از اخباری و آگاهی هایی شبیه هم تغذیه می شوند. آگاهی های متفاوت و اخبار جدید از طریق ارتباط های ضعیف از شبکه های اجتماعی دیگر به این شبکه مفروض منتقل می شوند و به عبارت دیگر ارتباطهای ضعیف همان پل های ارتباطی شبکه های اجتماعی متمایز هستند.
ارتباط این بحث با مساله گستردگی و نفوذ جنبش سبز این است که گروه های اجتماعی که ادعا می شود همراه جنبش سبز نیستند بیشتر شامل اقوام، کارگران، ساکنان شهرهای دور از مرکز و فرودستان هستند.(12) همه اینها به دلیل شباهتهای زبانی، سطح تحصیلات، رسوم و غیره محتمل است شبکه های اجتماعی با رابطه های قوی در خود داشته باشند که این شبکه های اجتماعی با شبکه اجتماعی اصلی جنبش سبز که از طبقات متوسط شهری و با دسترسی به شبکه های مجازی است مجزا هستند. بنابر نظریه قدرت ارتباط های ضعیف، تنها ارتباط های ضعیف است که می تواند پلی واسط بین این شبکه ها باشد و از طریق آن شبکه اجتماعی جنبش سبز به نوعی گسترش یابد به نحوی که گروه های مختلف اجتماعی در معرض جنبش قرار گیرند و به اندازه کافی انگیزه مشارکت در جنبش سبز را بیابند.

نتیجه گیری
برای نتیجه گیری باید گفت، شبکه های اجتماعی قابل دسته بندی به شبکه های رسمی و غیررسمی هستند که در ساختارهای غیردموکراتیک شبکه های غیررسمی توانایی نقش آفرینی بیشتری نسبت به شبکه های رسمی دارند. نقش شبکه های غیررسمی در جنبش اجتماعی انتشار اخبار و آگاهی ها و انگیزش افراد برای مشارکت است. اینکه برخی گروه های اجتماعی در جنبش سبز مشارکت ندارند یا مشارکتشان محسوس نیست یکی از دلایلش می تواند ریشه در ناکارا بودن شبکه اجتماعی جنبش سبز در، در معرض جنبش قرار دادن آن گروه های های اجتماعی و ناتوانی در افزایش انگیزه اجتماعی آنان داشته باشد. دلیل آن ها می تواند این باشد که گروه های اجتماعی گوناگون، شبکه های اجتماعی مجزایی از بدنه اصلی شبکه اجتماعی جنبش سبز دارند. کلیه فعالان جنبش سبز باید به این نکته توجه داشته باشند که کانال ارتباطی جنبش سبز با گروه های اجتماعی که مشارکتشان در جنبش سبز محسوس نیست، نه در ارتباطهای قوی و مستحکم بلکه در همان ارتباطهای ضعیف و نازک و گاه به گاه است. این که توصیه می شود فعالان در تقویت شبکه های اجتماعی جنبش سبز بکوشند تنها این نیست که روابط درونی خود را استحکام بخشند و اخبار را در شبکه های اجتماعی قوی خود منتشر کنند، چرا که محتمل است در آن شبکه اجتماعی با ارتباطهای قوی همه مانند هم بیاندیشند و از آن اطلاعات و اخبار مطلع باشند. بلکه فعالان جنبش سبز می توانند یا باید به بهره گیری ارتباطهای ضعیف در شبکه های اجتماعی بیشتر بیاندیشند. بطور کلی شاید نتیجه این نظریه را در توجه به رابطه ها با آنان که شببیه ما نیستند و مانند ما نمی اندیشند و لزوما در شبکه اجتماعی ما نیستند جست.


(3)      برای توضیح بیشتر درخصوص نقش شبکه های اجتماعی در مشارکت در جنبش سبز رجوع کنید به: هنری، علی. جنبش سبز و پرسش نفوذ در میان فرودستان، اقوام و کارگران، وبسایت تهران ریویو
(4)      با توجه به تکثر جنبش سبز تکیه بر این شبکه های غیررسمی ضرورت های ایجابی نیز دارد که محل بحث این نوشته نیست.
(5)     اشتراک توزیع شب نامه ها و دیوار نویسی ها با رسانه های مجازی در امکان مخفی بودن کنشگر  آن است و آن را متمایز از رسانه های حقیقی می کند که منبع تولزد و توطیع و خبر و آگاهی در آن روشن است.
(7)     همان
(8)     میرحسین موسوی در بیانیه های 11 و 13 شبکه های غیررسمی را شبکه هایی توصیف می کند که به طور طبیعی در میان مردم شکل گرفته اند و دارای اجزای طبیعی هستند.
(9)    میرحسین موسوی بیانیه شماره 11: باید خانه‌هایمان را رو در روی یکدیگر بسازیم؛ [...] خانه های خود را قبله قرار دهیم؛ یعنی اگر تا پیش از این هر دو ماه یک بار همدیگر را ملاقات می‌کردیم اینک هفته ای دوبار گرد هم جمع شویم. قدرت شبکه های اجتماعی ما در این امر است.
(10)   این نگرانی غالبا با این پاسخ روبرو می شود که گروه هایی که مشارکتشان در جنبش سبز محسوس نیست همراه و همدل با جنبش نیستند چرا که دست یابی به مطالبات خود را در تحقق اهداف جنبش سبز نمی بینند.  ونتیجه می گیرند، برای جذب این گروه های اجتماعی باید به خواست های صنفی، طبقاتی یا قومی آن ها توجه نشان داد. درحالیکه این نگاه نقش شبکه های اجتماعی را نادیده می گیرد و به این نکته توجه ندارند که اگر فرد یا گروهی مشارکتشان در جنبش سبز مشهود نیست دلیل آن می تواند در معرض جنبش قرار نگرفتن، کم بودن انگیزه یا بالا بودن هزینه مشارکت برای آن فرد و گروه باشد و تنها دلیل آن همدل نبودن با جنبش سبز نیست.
(11)   مبنای نظری این بخش برگرفته از نظریه ای است با همین نام. برای آگاهی بیشتر از این نظریه رجوع کنید به:

Granovetter, M. (1973). The strength of weak ties. American Journal of Sociology , 78, 1360-1380.

(12)   به کاربرد دیگری از این نظریه -قدرت ارتباطهای ضعیف- را در قسمت بعدی این سلسه نوشته ها با عنوان تاملی در شبکه های مجازی جنبش سبز اشاره خواهم کرد.



۱۳۸۹ تیر ۱۳, یکشنبه

سیاست «ما» به جای سیاست «آنها»





طارق رمضان متفکر «مسلمان غربی»(1) چندی پیش در کنفرانسی در شهر گرونینگن هلند برای گشودن راه‌هایی برای حل مسائل میان مسلمانان و غربی ها در اروپا، از لزوم به کار بستنِ سیاست «ما» به جای «آن ها» سخن به میان آورد. او استفاده از مفهوم «ما» را سیاستی کلیدی برای حل بحران ظهور تمایلات نژادپرستانه در اروپا و بویژه هلند و لزوم فروکش کردن خصومت غربی‌ها و مسلمانان در این جوامع دانست.
اشاره این فیلسوف مراکشی-سوییسی به این مطلب بود که اینک که «ما» در یک جامعه کنار هم زندگی می کنیم، همزیستی مسالمت آمیز از پس احساس «ما»ی مشترک بدست می‌آید. او، برای نمونه، ربط دادن رفتار افراد به فرهنگ کشور مبداء‌شان را نوعی شکل دادن گروه‌های دیگر و نمونه‌ای از سیاست «آن ها» دانست. سیاست «آن ها»، سیاستی است که منجر به افزایش بی اعتمادی در جامعه خواهد شد و آن پدیده‌ای است که گفت‌وگو و همزیستی را در میان فرهنگ های متنوع نامحتمل و دشوار می‌کند. برای طارق رمضان سیاست «ما»، آن سیاستی است که او برای همزیستی در یک جامعه با تنوع فرهنگی و اعتقادی ضروری می داند.
پرسش آن است که آیا می‌توان این رهنمود یا این سیاست‌ را که به نظر می‌رسد راهی ممکن برای همزیستی افراد با پیشینه‌ها و باورهای مختلف باشد به جنبش‌های اجتماعی، و از این میان البته به جنبش سبز تعمیم داد؟ و این،  هم در ارتباط با گروه‌های تشکیل‌دهنده خود این جنبش و هم در ارتباط با کل این جنبش در تقابلش با آنها که بیرون از این جنبش قرار دارند.
داشتن هویت روشن و برجسته برای یک جنبش اجتماعی ضروری است. احساس «ما»ی مشترک در میان افراد، احتمال مشارکت و از خودگذشتگی برای رسیدن به اهداف مشترک جنبش را تقویت می‌کند. نقش احساس تعلق به یک گروه که از احساس هویت مشترک نشات می‌گیرد، عامل افزایش انگیزه مشارکت در بسیاری از جنبش‌های اجتماعی است. اما و در عین حال، یک جنبش اجتماعی به واسطه دست‌یابی به هدفی و از طریق وادار کردنِ «دیگری» -معمولا حکومت- به پذیرش شرایطی نیز تعریف می‌شود. بدین ترتیب هر جنبش اجتماعی نیروی مقاومی در جلوی رسیدن به هدف خود دارد که آن معمولاً حکومت و پشتیبانان آن هستند. بدین ترتیب در یک جنبش اجتماعی، «ما» در تمایز با ضد آن یا «آن ها» تعریف می شود. برای یک جنبش اجتماعی به نظر ناگزیر می نماید که سیاست «آن ها» را در پیش گیرد تا بر هویت «ما»ی خود قوام بخشد.
جنبش سبز برای حفظ انسجام و تقویت همبستگی خود در این یکسال دانسته و نادانسته تلاش‌هایی برای شکل دادن هویت خود انجام داده‌است. برگزیدن رنگ مشخص و نمادهای معین شواهدی بر همین روند هویت‌یابی هستند. نقش رنگ سبز را به عنوان نمادی هویت بخش در جنبش آزادیخواهی یک سال گذشته نمی توان نادیده گرفت. رهبران جنبش و نخبگان نیز همواره بر هویت مستقل جنبش سبز تأکید دارند. موسوی نیز در بیانیه اخیر خود بخشی را به توضیح مشخصات هویت سبز اختصاص می دهد و تلاش می‌کند هویت این جنبشِ متکثر را از دید خود تبیین کند. اما این هویت‌یابی برمبنایی است که برخلاف سیاست «ما» از جنس سیاست «آن ها» است، تعریف دقیق تر و بسته تر از «ما»ی جنبش سبز منجر به شکل گیری «آن‌ها»یی می شود که بخشی از آن پیشاپیش بیرون از جنبش بوده اند و بخشی  دیگر در درون جنبش از «ما» جدا می شوند.
بنابراین درحالی‌که جنبش سبز برای تقویت خود سیاست «آن‌ها» را برمی گزیند، یعنی بر باورها و خواست‌های خود تاکید و پافشاری کرده و خود را در تقابل با «آن‌ها»یی تعریف می کند که با این باورها و خواست‌ها در تناقض قرار دارند. اما واقعیت آن است که در نهایت برای همزیستی مسالمت‌آمیزِ باشندگانِ این سرزمین با تنوع فرهنگی و بگوییم تکثر عقاید و باورها و منافع، نیاز به اجرا و توسعه سیاست «ما» داریم. دشواری جمع شدن سیاست «آن‌ها» با سیاست «ما» یکی از تناقضات و مشکلات پیش روی جنبش سبزاست. اما دشواری‌های اتخاذ سیاست «آن‌ها» در حیطه عمل تنها به همین امتناع همزیستی مسالمت‌آمیز در آینده ختم نمی شود بلکه گذار صلح آمیز به جامعه‌ای باز را نیز با خطر مواجه می‌کند .
هویت جنبش سبز شاید بتواند آن را از بخش های دیگری از جامعه متمایز کند ولی نمی تواند آن را کاملاً از جامعه و کشور جدا سازد. محدودیتی که اتخاذ سیاست «آن‌ها» در عملِ جنبش سبز ایجاد می‌کند نادیده گرفته شدن بخش دیگر جامعه یا «آن‌ها» است که شاید در کسب قدرت و شیوه‌های حکومتی با «ما» تفاوت‌های عمده‌ای داشته باشند ولی هنوز اشتراکات فراوان و منافع مشترک بسیاری با آن ها داریم و به عبارتی به تعبیر طارق رمضان سیاست «ما» می تواند ضامن همزیستی‌مان باشد. ضمن آنکه تاکید بر «آن ها»، «ما» را نسبت به  تحولات بخشی از جامعه بی اعتنا می کند که این یعنی مصالح بخشی از جامعه نادیده گرفته شود.
نمونه این آسیب در برخورد جنبش سبز با تظاهراتی بود که توسط عده قلیلی در مقابل مجلس در اعتراض به تصویب لایحه مؤسسات آموزش عالی خصوصی شکل گرفت. درحالیکه استقلالِ رکن مجلس به زیر سوال رفت و اصالت نمایندگی آن خدشه دار شد، هیچ واکنش جدی‌ای از سوی جنبش سبز صورت نگرفت. شاید با این تفکر که این قضیه، مساله «ما» نیست و مساله «آن ها» است. آیا برای جنبش بی‌شمار سبز این فرصتی نبود که برای دفاع از قانون مصوب توسط  134 نماینده مجلس تجمعی صورت دهد تا چهل یا پنجاه نفر مخالف نتوانند چنین مانوری داده و فشار نامتعارفی را به نمایندگان وارد کنند. سیاست «آن ها» چنان خود را در میان طرفداران جنبش سبز نشان داد که در فیلم 17 دقیقه ای که از مذاکرات مجلس در شبکه اجتماعی مجازی دست به دست می‌شد، فقط چند ثانیه از آن هفده دقیقه و تنها چهار پنج کلمه ناسزای مطهری مورد توجه قرار گرفت و به فریادهای خوشدل و سایر گفته‌های مطهری بهایی داده نشد. این فیلم تنها با کد فحش نماینده اصولگرا دست به دست شد. و همه پتانسیل شکل گیری و نشانه‌های مقاومت در مجلس اصولگرایان نسبت به انحصارطلبی کودتاچیان پنهان شد.
آسیب سیاست «آن ها» از نوعی دیگر نیز در درون جنبش سبز خود را می نمایاند. تنگ شدن تعاریف از جنبش سبز بسیاری را از داخل جنبش به خارج آن و از ما به «آن ها» تبدیل خواهد کرد. جنبشی که گفتار و ارزش‌ها و خواست‌هایش توانسته است تا به امروز ویژگی همبستگی در عین تکثر را به شکل برجسته‌ای عینیت ببخشد، در عمل با ارائه تعاریفی بسته از هویت خود به جنبشی محدود بدل خواهد شد. جنبشی که برای زندگی شکل گرفته است نه مرگ و می خواهد برمبنای پذیرش و نه حذف به راه خود ادامه دهد ، یکی از مهمترین پرسش‌های پیش رویش در مرحله «تعمیق و گسترش گفتمان دموکراتیک و تحکیم همبستگی»(2) باید این باشد که پیش گرفتن چه سیاستی می تواند در عین تقویت همبستگی جنبش، وی را از آسیب های پیش گفته مصون بدارد.
به باور نویسنده این سطور جنبش سبز چاره‌ای جز اتخاذ سیاست «ما» ندارد، تا هم همزیستی مسالمت‌آمیز را تجربه کند هم خود را برای آن نوع زندگی آماده سازد. اما در عین حال عناصر هویت بخش آن که لازمه یک جنبش همبسته و منسجم است می‌تواند در دو سطح شکل گیرد: یکی همبستگی بر مبنای راهبرد و هدف مشترک که می‌توان آن را در روش مسالمت‌آمیز و تدریجی  واصلاح‌طلبانه با هدف رسیدن به انتخابات آزاد تعیین کرد.(3) و دوم شکل‌گیری هویت با تاکید بر باورهایی که مقبول جامعه دموکراتیک و متضمن همزیستی و احترام به حقوق بشر هستند مانند مدارا، برابری و آزادی های فردی.(4) باورهایی که با سیاست «ما» ناهمخوانی ندارد بلکه تضمین کننده و پیش نیاز صلح و سرافرازی جوامع متکثر است.

(1)   Western Muslim تعبیری است که او برای معرفی خود بکار می برد و بر هویت ترکیبی خود تاکید می کند.
(3)   چنین دیدگاهی را می توان در نوشته اخیر بیژن حکمت با عنوان «پیرامون بیانیه هجدهم»  یافت.
(4)   علیرضا مناف زاده در مقاله جهان-فرهنگ و جُنبشِ سبز، این هویت را در پیوند با جریانِ نیرومندِ جهان-فرهنگ بررسی می‌کند. او جهان-فرهنگ را متضمن آن می داند که «گرایش‌هایِ گوناگون در دلِ جنبش جایگیر شوند و در جهتِ پیشبُرد آن بکوشند بی آنکه احساسِ بیگانگی کنند.»